part2
part2
میونگی.مین هی مین هییی
مین هی.هان چیه
میونگی.ظرف غذای ملکه چرا اینطوریه مگه قهوه ای نبود چرا ابیه
مین هی.نه رنگ آبی نباید باشه غذایه فلفلدار داره
میونگی. وای ملکه به فلفل حساسیت داره
مین هی.خانم هان منو از قصر بیرون میندازه
میونگی.هنوز وقت هست ظرف رو گذاشتن اونجا میتونی عوضش کنی
مین هی.من رفتم
میوهگی.فایتینگ
مین هی.سریع بدو بدو کردم که یکدفعه با مخ رفتم توی شکم یکی سرم و بالا آوردم که دیدم یک پسره ایه چون جشن بال ماسکه بود ماسک زده بود برای همین نتونستم درست چهرشو ببینم
پسر.هی چشم نداری
مین هی.چرا دارم دو تا هم دارم
پسر.اره معلومه
دختره.از سر راهم برو کنار
پسر.کجا میری
مین هی.جایی
پسر.به من برخورد کردی بعد میگی میخوای بری جایی و نمیگی کجا
مین هی. بابا چیزی نشده دیگه بعدشم تو چیکار داری
پسر.تو چطور جرئت میکنی نمیدونی من کیم
مین هی.نه تو کی هستی
پسر.من....من پسر افسر....افسر جانگم
مین هی.خب که چی تو هم حتما مثل بقیه اون ها بدجنسی اصلا همش بخاطر شما هاس که بعضی وقت ها مجبوریم تا نصف شب بیدار بمونیم و خانم هان بازم بهمون بد و بیراه میگه
پسر.نصف..شب
مین هی.اوه نباید میگفتم (فرار کرد)
پسر.هی....کجا میری..... اسمت اسمت چی بود
مین هی.وای اگر خانم هان بفهمه به یک نجیب زاده اینو گفتم بدبخت میشم وای*داشتم با خودم فکر میکردم که چجوری قراره با اون حرف ها تنبیه بشم که چشمم به میز قهوهای افتاده* سریع سریع رفتم و برش داشتم و تند تند رفتم تا میز ها رو جابه جا کنم که دیگه دیر شده بود
سرباز.تو کی هستی اینجا چیکار میکنی
مین هی.من ندیمه قصرم لطفاً بزارید برم داخل
سرباز.نشانتو بهم نشون بده
مین هی.نشانم*دست کردم توی استینم که نشانمو بردارم که یادم افتاد دست میونگی جا گذاشتمش
سرباز.چیشد...
(چطور بود ؟ادامشو بزارم بنظرتون)
میونگی.مین هی مین هییی
مین هی.هان چیه
میونگی.ظرف غذای ملکه چرا اینطوریه مگه قهوه ای نبود چرا ابیه
مین هی.نه رنگ آبی نباید باشه غذایه فلفلدار داره
میونگی. وای ملکه به فلفل حساسیت داره
مین هی.خانم هان منو از قصر بیرون میندازه
میونگی.هنوز وقت هست ظرف رو گذاشتن اونجا میتونی عوضش کنی
مین هی.من رفتم
میوهگی.فایتینگ
مین هی.سریع بدو بدو کردم که یکدفعه با مخ رفتم توی شکم یکی سرم و بالا آوردم که دیدم یک پسره ایه چون جشن بال ماسکه بود ماسک زده بود برای همین نتونستم درست چهرشو ببینم
پسر.هی چشم نداری
مین هی.چرا دارم دو تا هم دارم
پسر.اره معلومه
دختره.از سر راهم برو کنار
پسر.کجا میری
مین هی.جایی
پسر.به من برخورد کردی بعد میگی میخوای بری جایی و نمیگی کجا
مین هی. بابا چیزی نشده دیگه بعدشم تو چیکار داری
پسر.تو چطور جرئت میکنی نمیدونی من کیم
مین هی.نه تو کی هستی
پسر.من....من پسر افسر....افسر جانگم
مین هی.خب که چی تو هم حتما مثل بقیه اون ها بدجنسی اصلا همش بخاطر شما هاس که بعضی وقت ها مجبوریم تا نصف شب بیدار بمونیم و خانم هان بازم بهمون بد و بیراه میگه
پسر.نصف..شب
مین هی.اوه نباید میگفتم (فرار کرد)
پسر.هی....کجا میری..... اسمت اسمت چی بود
مین هی.وای اگر خانم هان بفهمه به یک نجیب زاده اینو گفتم بدبخت میشم وای*داشتم با خودم فکر میکردم که چجوری قراره با اون حرف ها تنبیه بشم که چشمم به میز قهوهای افتاده* سریع سریع رفتم و برش داشتم و تند تند رفتم تا میز ها رو جابه جا کنم که دیگه دیر شده بود
سرباز.تو کی هستی اینجا چیکار میکنی
مین هی.من ندیمه قصرم لطفاً بزارید برم داخل
سرباز.نشانتو بهم نشون بده
مین هی.نشانم*دست کردم توی استینم که نشانمو بردارم که یادم افتاد دست میونگی جا گذاشتمش
سرباز.چیشد...
(چطور بود ؟ادامشو بزارم بنظرتون)
۲.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.