part 3
part 3
مین هی.ببین نشانم الان
همراهم نیست ولی بهت قول میدم اگر بزاری برم داخل بلافاصله برات اون نشان رو میارم
سرباز.نمیشه
مین هی.خواهش میکنم ببین اسم من پارک مین هیه منو نمیشناسی
سرباز.نه از اینجا برو
مین هی.خواهش میکنم من باید برم داخل
سرباز.از اینجا برو تا ندادم دستگیرت کنند
مین هی.وای حالا چیکار کنم رفت*مو یکی از سکو ها نشستم که چند تا از اون دختر های نجیب زاده اومدن*
اولی.تو تویی که اونجایی برو واسم غذا درست کن
دومی.زود باش چرا نشستی
مین هی.من بانوی قصرم آشپز که نیستم
اولی.حالا هرچی که هستی من گرسنمه
دومی.زود باش دیگه
مین هی.نمیخوام
دومی.چی گفتی ...
یانگ رو.من تو رو میشناسم پارک مین هی تو همونی بودی که پدرت تو رو گم کرد و مجبور شدی از بدبختی بیای اینجا درسته
مین هی.*با حرف هاش بغض کردم اما نباید ضعف نشون میدادم*تو چطور جزئت میکنی اینطوری حرف بزنی
یانگ رو.ببین دختر جون من با هرکسی دلم بخواد هرجور که دلم بخواد حرف میزنم
اولی.ولش کن یانگ رو جون این دختره ول کن بیا بریم
مین هی.اون دختر ها از اینجا رفتند دویدم و به سمت دریاچه ماه رفتم خودم این اسم و گذاشتم چون که شبا انعکاس ماه توی آب دیده میشد روی سنگ نشستم و اشک ریختم بلند داد زدم:پدررر چرا رفتی درسته منو هیچ وقت به عنوان بچت دوست نداشتی اما بازم نباید اینطوری میشد چراااااا...هق..... چرا...چرا من مگه من چه کاری انجام دادم....هق که سزاوار همچین کاری باشم ارههه
پسر.اشکال نداره...
(امیدوارم خوشتون بیاد)
مین هی.ببین نشانم الان
همراهم نیست ولی بهت قول میدم اگر بزاری برم داخل بلافاصله برات اون نشان رو میارم
سرباز.نمیشه
مین هی.خواهش میکنم ببین اسم من پارک مین هیه منو نمیشناسی
سرباز.نه از اینجا برو
مین هی.خواهش میکنم من باید برم داخل
سرباز.از اینجا برو تا ندادم دستگیرت کنند
مین هی.وای حالا چیکار کنم رفت*مو یکی از سکو ها نشستم که چند تا از اون دختر های نجیب زاده اومدن*
اولی.تو تویی که اونجایی برو واسم غذا درست کن
دومی.زود باش چرا نشستی
مین هی.من بانوی قصرم آشپز که نیستم
اولی.حالا هرچی که هستی من گرسنمه
دومی.زود باش دیگه
مین هی.نمیخوام
دومی.چی گفتی ...
یانگ رو.من تو رو میشناسم پارک مین هی تو همونی بودی که پدرت تو رو گم کرد و مجبور شدی از بدبختی بیای اینجا درسته
مین هی.*با حرف هاش بغض کردم اما نباید ضعف نشون میدادم*تو چطور جزئت میکنی اینطوری حرف بزنی
یانگ رو.ببین دختر جون من با هرکسی دلم بخواد هرجور که دلم بخواد حرف میزنم
اولی.ولش کن یانگ رو جون این دختره ول کن بیا بریم
مین هی.اون دختر ها از اینجا رفتند دویدم و به سمت دریاچه ماه رفتم خودم این اسم و گذاشتم چون که شبا انعکاس ماه توی آب دیده میشد روی سنگ نشستم و اشک ریختم بلند داد زدم:پدررر چرا رفتی درسته منو هیچ وقت به عنوان بچت دوست نداشتی اما بازم نباید اینطوری میشد چراااااا...هق..... چرا...چرا من مگه من چه کاری انجام دادم....هق که سزاوار همچین کاری باشم ارههه
پسر.اشکال نداره...
(امیدوارم خوشتون بیاد)
۲.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.