اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ...
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ...
پارت دوم
____
ویو ا.ت
جیمین رفت که ات پشت سرش حرکت کرد
ات:هی جیمین ...جیمین
جیمین وایستاد
#بله؟!
ات:ممنونم ...
جیمین به ا.ت نزدیک شد صورتش رو نزدیک به صورت ا.ت کرد جوری که نفس های داغ،ش به ا.ت میخورد آروم در گوشش گفت
#کمتر شیطونی کن کوچولو که مجبور نشم بیام ...
جیمین برگشت که با تهیونگی که وایستاده بود مواجه شد
#اقای کیم حواست باشه به ا.ت...
_چ،چی؟!
#زیاد بهش اعتماد نکن ...
ات:جیمین چی میگی؟!
#اون کسیه که وقتی خانوادش مردن خانواده ما بزرگش کرد ولی وقتی ۲۰ سالش شد رفت ...بدون هیچ تشکر ...
نگاهی به ا.ت کرد
#من کاری ندارم به این جور چیزمیزا ولی...خیلی راحت به دخترا اعتماد نکن ...
جیمین از کنار تهیونگ رد شد ...
ات:هوففف پسره ...
_ا.ت این چی میگفت ؟!...
ات:ولش کن زیاد بهش گوش نده ....اون یه قضیه طولانی و جدا داره ...
_میشنوم...
ات:تهیونگ ...تو بهترین وقت برات توضیح میدم خب ؟!...
تهیونگ از کنار ا.ت رد شد
_هرجور راحتی ...
وارد کلاس شد و روی صندلی نشست...ا.ت هم کنارش نشست ...
ات:قهر کردی؟!
_نه ...
ات:اما...
_هیشش معلم داره درس میده ...
ات:ببخشید ...
بعد از یک ساعت زنگ کلاس خورد و تهیونگ رفت بیرون ...ا.ت روی میز نشست ...
رونا:ا.ت چیزی شده؟!
ات:هومم؟!...نه هیچی نیست
سوجون: مطمئنی ؟!...این خیلی عجیبه ها ولی تهیونگ تنها و بدون تو رفت بیرون
ات:نمیدونم ولی ...فکر کنم قهر کرد باهام ...
رونا:نههه ....شما شیپ های معروف مائید نباید جدا شید ...
ات:رونا آنقدر زر نزن ...
از روی صندلی بلند شد و رفت بیرون ...از سالن خارج شد و که یه شیر کاکایو جلو صورتش اومد ...
نگاهی کرد
_این شیر کاکائو برای تو 🙂
ات:آشتی؟؟
_نمیتونم با دوست صمیمیم قهر کنم ...میتونم؟!
ات:فقط دوست صمیمی؟!
_نه ...نمیتونم با دوست دخترم قهر کنم ...
ات لبخندی زد
ات؛خب پس بریم؟!
_بریم
سمت خونه حرکت کردند ...
_پس کی برام توضیح میدی ؟!
ات:خدایا...بیا بریم خونه هم برات توضیح میدم هم امتحان فردا رو کار کنیم
_اوکی بریم خونه ی....تو
ات:باشه بریم
سمت خونه ا.ت حرکت کردند
_ببینم...هنوز هم اون خرگوش رو داری ؟!
ات:اوهوم...
بعد از عوض کردن لباس هاشون رفتند نشستند
_خب؟!
ات:خب....
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG
پارت دوم
____
ویو ا.ت
جیمین رفت که ات پشت سرش حرکت کرد
ات:هی جیمین ...جیمین
جیمین وایستاد
#بله؟!
ات:ممنونم ...
جیمین به ا.ت نزدیک شد صورتش رو نزدیک به صورت ا.ت کرد جوری که نفس های داغ،ش به ا.ت میخورد آروم در گوشش گفت
#کمتر شیطونی کن کوچولو که مجبور نشم بیام ...
جیمین برگشت که با تهیونگی که وایستاده بود مواجه شد
#اقای کیم حواست باشه به ا.ت...
_چ،چی؟!
#زیاد بهش اعتماد نکن ...
ات:جیمین چی میگی؟!
#اون کسیه که وقتی خانوادش مردن خانواده ما بزرگش کرد ولی وقتی ۲۰ سالش شد رفت ...بدون هیچ تشکر ...
نگاهی به ا.ت کرد
#من کاری ندارم به این جور چیزمیزا ولی...خیلی راحت به دخترا اعتماد نکن ...
جیمین از کنار تهیونگ رد شد ...
ات:هوففف پسره ...
_ا.ت این چی میگفت ؟!...
ات:ولش کن زیاد بهش گوش نده ....اون یه قضیه طولانی و جدا داره ...
_میشنوم...
ات:تهیونگ ...تو بهترین وقت برات توضیح میدم خب ؟!...
تهیونگ از کنار ا.ت رد شد
_هرجور راحتی ...
وارد کلاس شد و روی صندلی نشست...ا.ت هم کنارش نشست ...
ات:قهر کردی؟!
_نه ...
ات:اما...
_هیشش معلم داره درس میده ...
ات:ببخشید ...
بعد از یک ساعت زنگ کلاس خورد و تهیونگ رفت بیرون ...ا.ت روی میز نشست ...
رونا:ا.ت چیزی شده؟!
ات:هومم؟!...نه هیچی نیست
سوجون: مطمئنی ؟!...این خیلی عجیبه ها ولی تهیونگ تنها و بدون تو رفت بیرون
ات:نمیدونم ولی ...فکر کنم قهر کرد باهام ...
رونا:نههه ....شما شیپ های معروف مائید نباید جدا شید ...
ات:رونا آنقدر زر نزن ...
از روی صندلی بلند شد و رفت بیرون ...از سالن خارج شد و که یه شیر کاکایو جلو صورتش اومد ...
نگاهی کرد
_این شیر کاکائو برای تو 🙂
ات:آشتی؟؟
_نمیتونم با دوست صمیمیم قهر کنم ...میتونم؟!
ات:فقط دوست صمیمی؟!
_نه ...نمیتونم با دوست دخترم قهر کنم ...
ات لبخندی زد
ات؛خب پس بریم؟!
_بریم
سمت خونه حرکت کردند ...
_پس کی برام توضیح میدی ؟!
ات:خدایا...بیا بریم خونه هم برات توضیح میدم هم امتحان فردا رو کار کنیم
_اوکی بریم خونه ی....تو
ات:باشه بریم
سمت خونه ا.ت حرکت کردند
_ببینم...هنوز هم اون خرگوش رو داری ؟!
ات:اوهوم...
بعد از عوض کردن لباس هاشون رفتند نشستند
_خب؟!
ات:خب....
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG
۱۰.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.