اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
پارت اول
________
صدای خنده هاشون کل فضای سالن مدرسه /دانشگاه رو پر کرده بود....دوتا از محبوب ترین دانش آموز های مدرسه که همه آرزوشون هست باهاشون قرار بزارم حتی برای یک دقیقه هم که شده ...با هم دوست صمیمی بودن ...هیچوقت از هم جدا نمیشدن و همیشه باهم بودند ....شاید رابطشون یه چیز فراتر از دوستی بود ولی جزو شیپ های معروف مدرسه بودند ...
بطری آب تو دستش رو محکم ریخت روی فردی که پشتش بهش بود ....
ات:کیم تهیونگ گیرت اوردم
وقتی که اون فرد برگشت همه ساکت شدند ...با دیدن فرد روبروش مطمئن شد که امروز باید به خانواده ای که نداره زنگ بزنه ...
@پارک ا.ت...این ،این بار پنجم هست داری روم آب میریزی
ات:آ،اقای لی...کت همرنگ لباس ما پوشیده بودید ...فکر کردم ک،کیم تهیونگ هستید...
@بیا دفتر ...
آقای لی مدیر مدرسه هست ...از کنار ا.ت رد شد که قامت تهیونگ نمایان شد
_ات...
دیگه نتونست تحمل کنه زد زیر خنده
ات:هی هی نخند ...تهیونگ نخند
بطری آب رو سمتش پرت کرد که صاف خورد تو سر تهیونگ
_دختره ...
سمت اتاق مدیر حرکت کردند
@پارک ا.ت همین الان به خانوادت زنگ بزن ...
ات:اما من که...
@زود ...
اون خانواده ای نداشت ...نه مادری نه پدری ...و نه حتی خواهر و برادری ...گوشی رو گرفت و به پسر عموش زنک زد ...
#بله؟!
ات:س،سلام...ا.ت هستم
#ا.ت....چیزی شده؟؟
ات:م،میخواستم بگم ...م،میشه بیای مدرسم ...لطفا کارم گیره
#مدرسه چرا من؟!
ات:مدیر گفت به یکی زنگ بزنم ولی من...
#اوکی اوکی...میام ...
تلفن رو قطع کرد ...و خداروشکری زیر لب گفت...پسر عمویی که با هم لج هستند میخواد بیاد اینجا....تا وقتی که نیامده مدیر فرستادشون کلاس ...
پرش زمانی به کلاس ...
روی میز کنار تهیونگ نشسته بود ...داشت ریاضی حل میکرد ...
که یه نفر اومد داخل
&ا.ت...یه پسره اومده مدیر گفت بری پیشش....تهیونگ تو هم باید بری ...
ات:چی؟!
&نمیدونید چقدر پسره خوشگله ...
ات:ج،جیمین ...
بلند شد و سمت دفتر دوید...بدون در زدن وارد شد
@ات...در بزن بیا داخل ...
ات:ببخشید ...
رفت بیرون و در زد و آمد داخل ...
پشت سرش تهیونگ هم وارد دفتر شد
@اقای پارک واقعا نمیدونم از دست خواهر شما چیکار کنم
جیمین با خنده به ا.ت نگاه کرد
#مگه چیکار کرده!؟
@امروز روی من داخل سالن آب ریخت
ات:گفتم که فکر کردم یکی دیگه هستید...لباس هم رنگ لباس ما رو نپوشید خب...
@زبون درازی میکنه ...
ات:آقای لی...ما که با هم این حرف ها رو نداشتیم ،داشتیم؟!...ول کنید دیگه ...
@ا.ت...تو تهیونگ دانش آموز های محبوب مدرسه این قبول ولی دلیل نمیشه کلی شیطون بازی در بیاری ...تهیونگ رو نگاه چقدر آرومه ...
ات:اقای لی...این از منم بدتره ...نصفش تو زمینه الان مول کرده ...
.....@
ادامه کامنت !!
#bts#army#fake#JIMIN#BTS#ARMY#BANGTAN
پارت اول
________
صدای خنده هاشون کل فضای سالن مدرسه /دانشگاه رو پر کرده بود....دوتا از محبوب ترین دانش آموز های مدرسه که همه آرزوشون هست باهاشون قرار بزارم حتی برای یک دقیقه هم که شده ...با هم دوست صمیمی بودن ...هیچوقت از هم جدا نمیشدن و همیشه باهم بودند ....شاید رابطشون یه چیز فراتر از دوستی بود ولی جزو شیپ های معروف مدرسه بودند ...
بطری آب تو دستش رو محکم ریخت روی فردی که پشتش بهش بود ....
ات:کیم تهیونگ گیرت اوردم
وقتی که اون فرد برگشت همه ساکت شدند ...با دیدن فرد روبروش مطمئن شد که امروز باید به خانواده ای که نداره زنگ بزنه ...
@پارک ا.ت...این ،این بار پنجم هست داری روم آب میریزی
ات:آ،اقای لی...کت همرنگ لباس ما پوشیده بودید ...فکر کردم ک،کیم تهیونگ هستید...
@بیا دفتر ...
آقای لی مدیر مدرسه هست ...از کنار ا.ت رد شد که قامت تهیونگ نمایان شد
_ات...
دیگه نتونست تحمل کنه زد زیر خنده
ات:هی هی نخند ...تهیونگ نخند
بطری آب رو سمتش پرت کرد که صاف خورد تو سر تهیونگ
_دختره ...
سمت اتاق مدیر حرکت کردند
@پارک ا.ت همین الان به خانوادت زنگ بزن ...
ات:اما من که...
@زود ...
اون خانواده ای نداشت ...نه مادری نه پدری ...و نه حتی خواهر و برادری ...گوشی رو گرفت و به پسر عموش زنک زد ...
#بله؟!
ات:س،سلام...ا.ت هستم
#ا.ت....چیزی شده؟؟
ات:م،میخواستم بگم ...م،میشه بیای مدرسم ...لطفا کارم گیره
#مدرسه چرا من؟!
ات:مدیر گفت به یکی زنگ بزنم ولی من...
#اوکی اوکی...میام ...
تلفن رو قطع کرد ...و خداروشکری زیر لب گفت...پسر عمویی که با هم لج هستند میخواد بیاد اینجا....تا وقتی که نیامده مدیر فرستادشون کلاس ...
پرش زمانی به کلاس ...
روی میز کنار تهیونگ نشسته بود ...داشت ریاضی حل میکرد ...
که یه نفر اومد داخل
&ا.ت...یه پسره اومده مدیر گفت بری پیشش....تهیونگ تو هم باید بری ...
ات:چی؟!
&نمیدونید چقدر پسره خوشگله ...
ات:ج،جیمین ...
بلند شد و سمت دفتر دوید...بدون در زدن وارد شد
@ات...در بزن بیا داخل ...
ات:ببخشید ...
رفت بیرون و در زد و آمد داخل ...
پشت سرش تهیونگ هم وارد دفتر شد
@اقای پارک واقعا نمیدونم از دست خواهر شما چیکار کنم
جیمین با خنده به ا.ت نگاه کرد
#مگه چیکار کرده!؟
@امروز روی من داخل سالن آب ریخت
ات:گفتم که فکر کردم یکی دیگه هستید...لباس هم رنگ لباس ما رو نپوشید خب...
@زبون درازی میکنه ...
ات:آقای لی...ما که با هم این حرف ها رو نداشتیم ،داشتیم؟!...ول کنید دیگه ...
@ا.ت...تو تهیونگ دانش آموز های محبوب مدرسه این قبول ولی دلیل نمیشه کلی شیطون بازی در بیاری ...تهیونگ رو نگاه چقدر آرومه ...
ات:اقای لی...این از منم بدتره ...نصفش تو زمینه الان مول کرده ...
.....@
ادامه کامنت !!
#bts#army#fake#JIMIN#BTS#ARMY#BANGTAN
۱۱.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.