Bad and good life
#Bad_and_good_life
part ④
(دیگه Summary نمیزارم)
ویو ا.ت
شب:
بلاخر امروزم به هر بدبختی ک بود تموم شد ایکاش هنوز دانشجو بودم حداقل میتونستم برای چند ساعت هم شده از اینجا دور باشم و ارامش داشته باشم
راستش من کتاب خوندن رو دوس دارم چون باعث میشه برای مدت کوتاهی ک دارم کتاب میخونم ارامش داشته باشم ذهنم به هیچی چیزی جز داستان کتاب فکر نمیکنه.
رفتم لباس خوابمو پوشیدم خواستم به خوابم اما خوابم نمیبرد هووووف داشتم کلافه میشدم رفتم کتاب برداشتم خوندم (اسم کتاب rock paper scissors) همینجوری داشتم میخوندم ک چشمام گرم شد و خوابم برد
(ویو فردا ساعت14/30)
از خواب بیدارشدم بخاطره اینکه دیشب دیر خوابیدم خیلی خوابیده بودم مثل همیشه رفتم دستشویی کارامو کردم اومدم بیرون امروز هم بی حوصله بودم
اَههه این چه زندگیه ک من دارم اخههه
امروز تصمیم گرفتم با دوستم یونا برم بیرون.
خیلی دلم براش تنگ شده خیلی وقته ندیدمش رفتم گوشیم و برداشتم و بهش زنگ زدم
(مکالمه ا.ت و یونا)
+الو
¥الو بفرمایین
+خوبی؟
¥شما؟
+هه دیگه بهترین دوستتم یادت نمیاد
¥ا.ت؟
+اره خودمم دیونه
¥عرررر ا.تتتتتت
¥ا. تتت خودت... اخخخخ آییی مامان جانننن(بنده ای خدا از شدت خر ذوقی به دار فانی عطا شد)
+الووو یونااا
¥آخخخ سرمم
+یوناااا زنده ایییی؟؟
¥ارهههه
¥باور نمیشه خودتیییی آیییی سرممم
+چیشدیی؟
¥پام تو هم گیر کرد افتادم سرم خورد به میز
+تو هیچ تغییری نکردی همون یونا خنگ خودمییی
¥بلع بلع یونا خنگ خودتم دیگه
+میگم، میای امروز بریم بیرون؟؟؟
¥ارهههه چرا نیام حتما میام
+خیل خب پس ساعت5کافه ای ک قبلا میرفتیم
¥حله میبینمت
¥عرررر دل تو دلم نیست ببینمتتت
+مراقب خودت باش
¥چشم
+بای
¥باباییی
(پایان مکالمه)
رفتم پایین تا یه چیز بخورم
+اجوماااا(بلند)
§آیــــش چته
§چرا دادمیزنی
+به تو چه باید به تو جواب پس بدممم(با داد عصبانی)
§صدا تو برای من بالا نبررررر(بلند)
+خف باو همین ک نزدم تیک تیک نکردم برو خداتو شکر کن
§به چه جرئتی این حرفو میزنییی
+من از کی میخوای بترسونی زنیکههه
§هه میدونستی بابات خونست
(ذهن ا. ت)
بابام این ساعت خونه چیکار میکنه اَهه شانس من دارم اصن حوصله بحث با بابام و ندارم)
+خب میخواد باشه من چیکار کنم
+هست ک هست
§بزار ببین جلوشم میتونی اینجوری بلبل زبونی کن جوجه
+هوییی درست حرف بزن
+من از هیچ چیز و هیچکس نمیترسم
§می بینیم با بابات میتونی اینطوری باشی یا نه
+هه ببین من ده تا مثل
+اصن من چرا دارم با تو زبون نفهم حرف میزنم(راوی: هعییی تازه فهمیدی داری وقتت تو طلف میکنی خواهرر، برو به کارت برس)
part ④
(دیگه Summary نمیزارم)
ویو ا.ت
شب:
بلاخر امروزم به هر بدبختی ک بود تموم شد ایکاش هنوز دانشجو بودم حداقل میتونستم برای چند ساعت هم شده از اینجا دور باشم و ارامش داشته باشم
راستش من کتاب خوندن رو دوس دارم چون باعث میشه برای مدت کوتاهی ک دارم کتاب میخونم ارامش داشته باشم ذهنم به هیچی چیزی جز داستان کتاب فکر نمیکنه.
رفتم لباس خوابمو پوشیدم خواستم به خوابم اما خوابم نمیبرد هووووف داشتم کلافه میشدم رفتم کتاب برداشتم خوندم (اسم کتاب rock paper scissors) همینجوری داشتم میخوندم ک چشمام گرم شد و خوابم برد
(ویو فردا ساعت14/30)
از خواب بیدارشدم بخاطره اینکه دیشب دیر خوابیدم خیلی خوابیده بودم مثل همیشه رفتم دستشویی کارامو کردم اومدم بیرون امروز هم بی حوصله بودم
اَههه این چه زندگیه ک من دارم اخههه
امروز تصمیم گرفتم با دوستم یونا برم بیرون.
خیلی دلم براش تنگ شده خیلی وقته ندیدمش رفتم گوشیم و برداشتم و بهش زنگ زدم
(مکالمه ا.ت و یونا)
+الو
¥الو بفرمایین
+خوبی؟
¥شما؟
+هه دیگه بهترین دوستتم یادت نمیاد
¥ا.ت؟
+اره خودمم دیونه
¥عرررر ا.تتتتتت
¥ا. تتت خودت... اخخخخ آییی مامان جانننن(بنده ای خدا از شدت خر ذوقی به دار فانی عطا شد)
+الووو یونااا
¥آخخخ سرمم
+یوناااا زنده ایییی؟؟
¥ارهههه
¥باور نمیشه خودتیییی آیییی سرممم
+چیشدیی؟
¥پام تو هم گیر کرد افتادم سرم خورد به میز
+تو هیچ تغییری نکردی همون یونا خنگ خودمییی
¥بلع بلع یونا خنگ خودتم دیگه
+میگم، میای امروز بریم بیرون؟؟؟
¥ارهههه چرا نیام حتما میام
+خیل خب پس ساعت5کافه ای ک قبلا میرفتیم
¥حله میبینمت
¥عرررر دل تو دلم نیست ببینمتتت
+مراقب خودت باش
¥چشم
+بای
¥باباییی
(پایان مکالمه)
رفتم پایین تا یه چیز بخورم
+اجوماااا(بلند)
§آیــــش چته
§چرا دادمیزنی
+به تو چه باید به تو جواب پس بدممم(با داد عصبانی)
§صدا تو برای من بالا نبررررر(بلند)
+خف باو همین ک نزدم تیک تیک نکردم برو خداتو شکر کن
§به چه جرئتی این حرفو میزنییی
+من از کی میخوای بترسونی زنیکههه
§هه میدونستی بابات خونست
(ذهن ا. ت)
بابام این ساعت خونه چیکار میکنه اَهه شانس من دارم اصن حوصله بحث با بابام و ندارم)
+خب میخواد باشه من چیکار کنم
+هست ک هست
§بزار ببین جلوشم میتونی اینجوری بلبل زبونی کن جوجه
+هوییی درست حرف بزن
+من از هیچ چیز و هیچکس نمیترسم
§می بینیم با بابات میتونی اینطوری باشی یا نه
+هه ببین من ده تا مثل
+اصن من چرا دارم با تو زبون نفهم حرف میزنم(راوی: هعییی تازه فهمیدی داری وقتت تو طلف میکنی خواهرر، برو به کارت برس)
۳.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.