رمان فرشته کوچولوی من

پارت ۵
گویون جونگ : صبح رفتم شرکت تهیونگ
رفتم پیش اون یهو همزمان گفتیم بابت دیشب متاسفم
یهو شروع کردیم خندیدن
تهیونگ : بیا بریم قهوه بخوریم
گویون جونگ : بریم
رفتیم پیش کافه شرکت نشستیم
قهوه را برام آورد تشکر کردم
نشستیم که یهو گفت
تهیونگ : میشه باز شب بیای خانه من
گویون جونگ : چی ! ام نمیدونم
خب من فکر میکنم اگه وقت شد باشه بهت میگم
تهیونگ : باشه ممنونم
گویون جونگ : پن دیگه باید برم خدافظ
با عجله بلند شدم رفتم سوار تاکسی شدم
تو ماشین قلبم داشت تند تند میزد
تعجب کرده بودم که چرا اینجوری شدم
دارم عاشقش میشم ! نه نه نشدم چرا باید عاشق اون بشم
رفتم خانه مادرم یک عکس از منو تهیونگ آورد که اون عکس پر شده بود همه جا
همون موقعی که داشتیم قهوه میخوردیم
با یک ویدئو که داشت میگفت امشب میای خانه ما
استرس گرفتم و سریع رفتم داخل اتاقم وقتی گوشی ام را برداشتم دیدم همه جا اون عکس و کلیپ پخش شده بود اون هارو برای تهیونگ فرستادم
گفتم نگاه کن چی شده چکار کنیم
جواب نداده بود
هی منتظر بودم ولی باز جواب نداد
دیدم بعد چند ساعت پیام را دید گفت
تهیونگ : ای وای🤯
پدرم اینو نشونم داد گفت حالا با این قضیه شما دوتا ازدواج نکنید هردو بدبخت میشین
گویون جونگ : چیییی !
دیدگاه ها (۱)

رمان فرشته کوچولوی من

لباس بویون برای مهمونی

فرشته کوچولوی من

فرشته کوچولوی من

رمان فرشته کوچولو من ( پارت ۱۲ )گویون : داشتم آماده میشدم بر...

فرشته کوچولوی من ( پارت ۱۳ )گویون : پدرم آمد بغلش کردم نشستی...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط