ی.قاتل.عاشق
#ی.قاتل.عاشق
#پارت.نوزدهم
از زبون #مبینا
با هزار بدبختی گدایی رسیدیم ه قصر رفدیم اخل چون چندتا ونل داشت قرار د از هم جدا شیم
مبینا:خوب من و حوری باهم میریم😐
حوری:من عمرا باتو بیام یه وقت سکته میکنی میوفتی رو دستم بعد باید تا اخر عمرم اب خنک بخورم تو زندان😐🍂
مببنا:مرسی از لطفت😐👐🏿🚶🏿♀
حوری:خاهش مکنم😌
رویا:من با کی برم؟!
کریص:من میگم کی با کی بره😡
حوری:بگو
کریص:مبینا و چانیول باهم میرن
چانیول:امر دیگر...😐🍂
کریص:همینیه که هص(با داد)
سهون:قوزمیت لنگ دراز چرا انقد عصبیای حالا🚶🏿♂
کریص:اخه هرچی بدبختی کشیدم از دست شماها کشیدم
سیلدا:من با کی برم؟!
کریص:با سهون💁🏿♂
سیلدا:به کدامین دلیل؟!
کریص:چون اول اسم هردوتاتون س هص😂
سیلدا:با تچکر😐👐🏿
رویا:من تنها میرم لازم نیص کصی بیاد باهام🙅🏾♀
کریص:حرف نزن تو با حوری میری منم با لوهان حالا گامشین تا با دمپایی قرمزم نزدمتون😡
همه دویدم با کسایی که باید میرفتیم سمت یه تونل با چانیول رفتیم داخل یکی از تونلها داخلش پره از مجسمه بود و چیزای تیز و خطرناک👀
مبینا:چانیول میگم که...
چانیول:...
مبینا:چچااننییوولل ککججاایی؟!😱
چانیول:...
مبینا:خاک بر سرم شد😰
چانیول:ههوووووووو
مبینا:جججیییغغغ🏃🏿♀
شروع کردم به دویدن که پام رفت رو یه چیزی باعث اتفاقای وحشتناک شد🤦🏾♀
چانیول:ریدی گوزو😐👐🏿
مبینا:تو مرض داری من و میترصونی
چانیول:خوب باید همکاری نیم تا فرار کنیم😐🍃
مبینا:باشه موافقم
با کلی بدبختی دردصر اومدیم بیرون الان فقط حوری و رویا و کریص و لوهان اونجا بودن چنددقیقه وایصتادیم ه سهون و سیلداعم اومدن به راهمون دامه دادیم که متوجه یه صداعایی شدم دویدم صمت صدا🏃🏿♀🏃🏿♀
سهون:کدوم قبرستونی میری
مبینا:جایی که قبرتو داخلش باشه😐
رفتم پشت یه دیوار متوجه چندتا مرد شدم چشمم خورد به وسایل و پولامون یه خنده کردم به بقیه خبر دادم و ریختیم سر دزدا👀...
#ادامه.دارد🍂
#پارت.نوزدهم
از زبون #مبینا
با هزار بدبختی گدایی رسیدیم ه قصر رفدیم اخل چون چندتا ونل داشت قرار د از هم جدا شیم
مبینا:خوب من و حوری باهم میریم😐
حوری:من عمرا باتو بیام یه وقت سکته میکنی میوفتی رو دستم بعد باید تا اخر عمرم اب خنک بخورم تو زندان😐🍂
مببنا:مرسی از لطفت😐👐🏿🚶🏿♀
حوری:خاهش مکنم😌
رویا:من با کی برم؟!
کریص:من میگم کی با کی بره😡
حوری:بگو
کریص:مبینا و چانیول باهم میرن
چانیول:امر دیگر...😐🍂
کریص:همینیه که هص(با داد)
سهون:قوزمیت لنگ دراز چرا انقد عصبیای حالا🚶🏿♂
کریص:اخه هرچی بدبختی کشیدم از دست شماها کشیدم
سیلدا:من با کی برم؟!
کریص:با سهون💁🏿♂
سیلدا:به کدامین دلیل؟!
کریص:چون اول اسم هردوتاتون س هص😂
سیلدا:با تچکر😐👐🏿
رویا:من تنها میرم لازم نیص کصی بیاد باهام🙅🏾♀
کریص:حرف نزن تو با حوری میری منم با لوهان حالا گامشین تا با دمپایی قرمزم نزدمتون😡
همه دویدم با کسایی که باید میرفتیم سمت یه تونل با چانیول رفتیم داخل یکی از تونلها داخلش پره از مجسمه بود و چیزای تیز و خطرناک👀
مبینا:چانیول میگم که...
چانیول:...
مبینا:چچااننییوولل ککججاایی؟!😱
چانیول:...
مبینا:خاک بر سرم شد😰
چانیول:ههوووووووو
مبینا:جججیییغغغ🏃🏿♀
شروع کردم به دویدن که پام رفت رو یه چیزی باعث اتفاقای وحشتناک شد🤦🏾♀
چانیول:ریدی گوزو😐👐🏿
مبینا:تو مرض داری من و میترصونی
چانیول:خوب باید همکاری نیم تا فرار کنیم😐🍃
مبینا:باشه موافقم
با کلی بدبختی دردصر اومدیم بیرون الان فقط حوری و رویا و کریص و لوهان اونجا بودن چنددقیقه وایصتادیم ه سهون و سیلداعم اومدن به راهمون دامه دادیم که متوجه یه صداعایی شدم دویدم صمت صدا🏃🏿♀🏃🏿♀
سهون:کدوم قبرستونی میری
مبینا:جایی که قبرتو داخلش باشه😐
رفتم پشت یه دیوار متوجه چندتا مرد شدم چشمم خورد به وسایل و پولامون یه خنده کردم به بقیه خبر دادم و ریختیم سر دزدا👀...
#ادامه.دارد🍂
۱.۶k
۱۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.