چند شاتی

چند شاتی
part: ³
بعد از اینکه دکتر تهیونگ رو معاینه کرد چند تا دارو برای تهیونگ نوشت
جنگکوک به بادیگاردا گفت دارو هارو تهیه کنن
به پسر که بیهوش و با بدن ضعیف و پانسمان شده روی تخت بود نگاه کرد
دلش به حال پسر میسوخت به خاطر اینکه اطلاعات خیلی زیادی از تهیونگ داشت از یه طرف انتقام مرگ خانوادش براش اولویت داشت
دودل بود تو فکر و خیالای خودش بود که سر مبل اتاق خواب به خواب فرو رفت. کوک داشت کابوس میدید: اسلحه رو سمت پسر گرفته بود (پدر تهیونگ)(پدر تهیونگ رو با پ. ت نشون میدم)
پ. ت: باید همون موقع تو هم با خانوادت میکشتم اشتباه کردم زندت گذاشتم لیاقت نداشتی
داشت شلیک میکرد که تهیونگ اومد جلوی گلوله و به تهیونگ برخورد کرد
پسر با بدن خونی جلوی کوک قرار گرفته بود و روی زمین افتاد
کوک روی زمین نشست و پسر رو در آغوش گرفت
+: جنگکوک من..... من با... با تو... خیلی... خوب... تونستم... ادامه... ی زندگیمو داشته باشم.... ممنون که گذاشتی... لبخند بزنم.... خیلی.. وقت... بود از... تَهِ دل.... نخندیده.... بودم.... مم... ممنونم... ازت
_: نه...... ن... نه تهیونگ چشماتو باز کن.... تهیونگگگگگگگگگ(گریه)
یهو از خواب پرید
به ساعت نگاه کرد ساعت 6 بود به موقع بیدار شد
به خودش تو اینه قدی گوشه ی اتاق نگاه کرد خیس عرق شده بودم و چشمام قرمز بود
از مبل بلند شد به سمت تخت رفت که دید پسر داره چشماشو باز میکنه
تهیونگ ویو
چشمامو باز کردم دیدم تار بود محکم پلک زدم که واضح شد
تو اتاقی با تم مشکی و طوسی بودم به دور و ورم نگاه کردم با یه پسر مواجه شدم که چشماش قرمز و خیس بود
+: بب... بخشید... من.. کجام؟
_: تو عمارت جئون
پسر با چیزی که شنید بدنش یخ کرد
(
فلش بک
تهیونگ یه بار اتفاقی به اتاق پدرش رفت و با پرونده های زیادی روی میز کار پدرش مواجه شد یکی شونو برداشت و خوند کل اطلاعات خانواده ی جئون توش نوشته شده بود حتی روش کشته شدنشون عکس سه تاشون بود پدر کوک مادر کوک و خود کوک
پسر وحشت کرد که پدرش یه قاتله اون هیچ اطلاعاتی از پدرش نداشت چون همیشه با پدرش در حال دعوا بود هیچ وقت باهم صحبت نکرده بودن
پدر تهیونگ فهمید و تهیونگ رو در حد مرگ زد
پایان فلش بک)
تهیونگ فهمید این پسر همونه اخرین جانشین خانواده ی جئون
_: چیشد ترسیدی(پوزخند)
+:....
داشت با ترس به پسر نگاه میکرد که یهو....
ادامه دارد....
{سلامممم چطورید؟ ببخشید دیر این پارتو گذاشتم چون واقعا سرم شلوغه و اصلا وقت ندارم. میگم از این رمان خوشتون میاد؟ اگه نمیاد تو کامنت ها بگید که حذفش کنم}
دیدگاه ها (۱۱)

چند شاتیpart: ⁴تهیونگ داشت با ترس به جئون نگاه میکرد پسر حدس...

چند شاتی part: ⁵جئون به سمت پسر قدم برداشتکنار تخت نشست و به...

part: ²11سپتامبر ویو تهیونگبا صدای آلارم از خواب بیدار شدمبا...

part¹جونگ کوک تنها وارث خانواده ی جئون که برای انتقام مرگ پد...

black flower(p,236)

black flower(p,318)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط