رمان کوتاه...
رمان کوتاه...
+از کافه بیرون اومدم ساعت ۱۲ شب بود چند وقتی بود ک توی کره پیچیده بود مافیایی ک داره به بزرگترین مافیای جهان تبدیل میشه توی کره دنبال دختری میگرده ک چند سال پیش باهاش صمیمی بود دخترا کمتر میومدن بیرون....بگذریم وارد کوچه ی تاریک راه خونم شدم و ایرپادمو گذاشتم توی گوشم همینجوری داشتم راه میرفتم ک با خوردن نور سفید تیزی ک به چشمام برخورد میکنه دستمو میزارم رو چشمام چند بار پلک میزنم تا واضح ببینم با اومدن پسر قد بلندی به سمتم کمی به عقب میرم پسره میاد جلوم وایمیسته سرمو بالا میگیرم تا ببینمش با دیدنش زبونم قفل میکنه اون...جونگ کوک بود
+ت..تو
-اوهوم خودمم دلت برای رفیق صمیمیت تنگ نشده بود گرل(نیشخند)
+ولی ما ک توی دبیرستان باهم بودیم فقط(ترسیده)
-آره ولی من از روز اول عاشقت بودم
+نکنه تو اون مافیاعه هستی؟
-اره
+ترسیده چند قدم به عقب رفتم تا فرار کنم ک دستمو گرفت و کمرمو چسبوند به اون بدن عضلانیش
-نترس ازم کاریت ندارم...راستی از سوهو چخبر؟
+اون ک اکسم بود مرده مگ خبر نداری پس چجوری مافیایی هستی؟
-چرا یادته ی روزی بهت گفته بودم دلم نمیخواد با هیچ پسری رل بزنی
+ا..اره
-ولی متاسفانه بیبی کوچولوم به حرفم گوش نکرد و با اون مرتیکه ی هیز رل زدی تقصیر من نبود ک کشتمش تقصیر اون بود ک با تو رل زده بود و تونسته بود تورو لمس کنه
+ت..تو اونو کشتی؟(ترسیده)
-بهت اخطار داده بودم ک تو مال منی!
🤍✨️
+از کافه بیرون اومدم ساعت ۱۲ شب بود چند وقتی بود ک توی کره پیچیده بود مافیایی ک داره به بزرگترین مافیای جهان تبدیل میشه توی کره دنبال دختری میگرده ک چند سال پیش باهاش صمیمی بود دخترا کمتر میومدن بیرون....بگذریم وارد کوچه ی تاریک راه خونم شدم و ایرپادمو گذاشتم توی گوشم همینجوری داشتم راه میرفتم ک با خوردن نور سفید تیزی ک به چشمام برخورد میکنه دستمو میزارم رو چشمام چند بار پلک میزنم تا واضح ببینم با اومدن پسر قد بلندی به سمتم کمی به عقب میرم پسره میاد جلوم وایمیسته سرمو بالا میگیرم تا ببینمش با دیدنش زبونم قفل میکنه اون...جونگ کوک بود
+ت..تو
-اوهوم خودمم دلت برای رفیق صمیمیت تنگ نشده بود گرل(نیشخند)
+ولی ما ک توی دبیرستان باهم بودیم فقط(ترسیده)
-آره ولی من از روز اول عاشقت بودم
+نکنه تو اون مافیاعه هستی؟
-اره
+ترسیده چند قدم به عقب رفتم تا فرار کنم ک دستمو گرفت و کمرمو چسبوند به اون بدن عضلانیش
-نترس ازم کاریت ندارم...راستی از سوهو چخبر؟
+اون ک اکسم بود مرده مگ خبر نداری پس چجوری مافیایی هستی؟
-چرا یادته ی روزی بهت گفته بودم دلم نمیخواد با هیچ پسری رل بزنی
+ا..اره
-ولی متاسفانه بیبی کوچولوم به حرفم گوش نکرد و با اون مرتیکه ی هیز رل زدی تقصیر من نبود ک کشتمش تقصیر اون بود ک با تو رل زده بود و تونسته بود تورو لمس کنه
+ت..تو اونو کشتی؟(ترسیده)
-بهت اخطار داده بودم ک تو مال منی!
🤍✨️
۶۸.۶k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.