رمان کوتاه...
رمان کوتاه...
+با غرور پله های عمارت رو طی کردم و رفتم پایین مثل همیشه این اکس قبلی تهیونگ اینجا پلاس بود اما اینسری کاری میکنم تا دیگ جرعت نکنه بیاد درسته منو تهیونگ عاشق هم نیستیم ولی قول دادیم به هم همیشه پشت هم باشیم
+هرزه از اینجا میری یا خودم ببرمت(نیشخند)
/ههه هرزه تویی ک هرشب با یکی میخوابی
+متاسفم عزیزم من آینه نیستم ک داری باهاش حرف میزنی...
رفتم کمی نزدیکتر بهش گفتم
+اگ از اینجا بری قول میدم به تهیونگ نگم چونکه میدونی ک سری پیش چه بلایی سرت اومد هوم
/تهیونگ از تو متنفره
+ن...
حرفم با حرف تهیونگ قطع شد
×زیادی زر میزنی من نه تنها از ا.ت متنفر نیستم بلکه دیوونه وار عاشقشم
/ولی اون هرشب با یکیه پسره دیوونه(داد)
×خفه شو
ی چک زدم بهش بعدش اصلحمو در آوردم و ی تیر توی مخش خالی کردم...
نگاهم به ا.ت افتاد ک بهت زده بهم خیره بود رفتم سمتش و کمر باریکشو به خودم چسبوندم
+این چی بود گفتی؟(تعجب)
×حقیقت رو گفتم...عاشقتم کیم ا.ت
*و تهیونگ بوسه ی عاشقانه ای رو به لبای معشوقه اش میزنه
🤍✨️
+با غرور پله های عمارت رو طی کردم و رفتم پایین مثل همیشه این اکس قبلی تهیونگ اینجا پلاس بود اما اینسری کاری میکنم تا دیگ جرعت نکنه بیاد درسته منو تهیونگ عاشق هم نیستیم ولی قول دادیم به هم همیشه پشت هم باشیم
+هرزه از اینجا میری یا خودم ببرمت(نیشخند)
/ههه هرزه تویی ک هرشب با یکی میخوابی
+متاسفم عزیزم من آینه نیستم ک داری باهاش حرف میزنی...
رفتم کمی نزدیکتر بهش گفتم
+اگ از اینجا بری قول میدم به تهیونگ نگم چونکه میدونی ک سری پیش چه بلایی سرت اومد هوم
/تهیونگ از تو متنفره
+ن...
حرفم با حرف تهیونگ قطع شد
×زیادی زر میزنی من نه تنها از ا.ت متنفر نیستم بلکه دیوونه وار عاشقشم
/ولی اون هرشب با یکیه پسره دیوونه(داد)
×خفه شو
ی چک زدم بهش بعدش اصلحمو در آوردم و ی تیر توی مخش خالی کردم...
نگاهم به ا.ت افتاد ک بهت زده بهم خیره بود رفتم سمتش و کمر باریکشو به خودم چسبوندم
+این چی بود گفتی؟(تعجب)
×حقیقت رو گفتم...عاشقتم کیم ا.ت
*و تهیونگ بوسه ی عاشقانه ای رو به لبای معشوقه اش میزنه
🤍✨️
۵۴.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.