پارت

☆♡پارت: ۲♡☆

سویونگ: چون دلش خیلی برای خونش و دوستاش تنگ شده بود رفت خونه. زنگ در و زد و هانیول در و باز کرد...
هانیول: سویونگ!(پرید بغلش و محکم بغلش کرد) وااای دلم برات تنگ شده بود...
سویونگ هم متقابلا بغلش کرد...
سویونگ: منم دلم براتون تنگ شده بود... بگو ببینم اون یکی خنگول من کجاس؟
هانیول: تو اتاقشه... بریم اونم سوپرایز کنیم؟!
سویونگ: بریم!
رفتن بالا سمت اتاق اوهانی و یدفعه وارد اتاقش شدن...
اوهانی که حسابی پشماش ریخته بود تا سویونگو دید فورا دوید سمتشو پرید بقلش...
اوهانی: سویونگ!.... دلم برات تنگ شده بود...
سویونگ: منم دلم برات تنگ شده بود خنگول من!
اوهانی: یااا خنگول خودتی.
هانیول: خب برامون تعریف کن ببنیم چه خبرا؟
سویونگ: بیاین بریم بشینیم تا تعریف کنم.
رفتن نشستن روی تخت اوهانی...
هانیول: خب تعریف کن... عضو چه گروهی شدی؟ چند نفرن؟ دیدیشون؟
سویونگ: ی گروه هفت نفرس من عضو هشتمم... و اینکه...
اوهانی: چی؟
سویونگ: هفت نفرشون پسرن...
هانیول و اوهانی: چی؟!
هانیول: تو چیزی نگفتی؟ نگفتی قبول نمی کنم؟
اوهانی: تو با اوپای خودتم درست کنار نمیای! چه برسه هفتا پسر که تا حالا ندیدیشون!
سویونگ: چرا گفتم نمی تونم...
هانیول: خب؟
سویونگ: تو ی قوانین قرار دادم نوشته که هر گروهی که برام انتخاب کردن باید قبول کنم و حق اعتراض ندارم...
هانیول: چی؟! چرا ی همچین قرار دادیو قبول کردی؟
سویونگ: از دست بوک سو عصبی بود و اصلا از کجا باید می دونستم گروهی که برام انتخاب می کنن اعضاش هفتا پسرن!
اوهانی: خب دیگه کاریش نمیشه کرد... حد اقل دعا کن خوشتیپ باشن...
سویونگ: واقعا الان داری به خوش تیپ بودن یا نبودنشون فک می کنی😐
اوهانی: 😅
سویونگ: فردا قراره ببینمشون و کارای گروهیمونو کم کم شروع کنیم...
هانیول: خواهرم برات از خدا طلب صبر می کنم...
اوهانی: منم از خدا برای اون هفتا پسر طلب صبر و امرزش می کنم.
سویونگ: 🤦‍♀️😑
اون سه نفر کل روز رو داشتن حرف می زدن...
فردا صبح...
*سویونگ*
از خواب بیدار شدم... مثل همیشه اون دوتا تنبل خواب بودن... رفتم پایین تو اشپز خونه و صبحونمو خوردم و مثل همیشه کارای روزانمو کردم... رفتم تو اتاقم دوش گرفتم و حاضر شدم و به طرف قرارگاهمون برای دیدن اعضا...
بعد نیم ساعت رسیدم ی خوابگاه نچندان کوچیک بود رفتم تو...
سویونگ: سلام... من عضو جدیدم...
ی پسره: سلام عه تو همون دختری هستی که گفتن قراره بیاد؟
سویونگ: اره...
پسره: پس عضو جدید تویی!
سویونگ: اره...
پسره: پس خوشبختم... من...

اسلاید بعد لباس سویونگ
امید وارم از این پارت خوشتون اومده باشه💜🌹
شرط ها برای پارت بعد:
لایک: ۲۰
کامنت: ۱۰

حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن❤
دیدگاه ها (۲۵)

☆♡پارت: ۳♡☆پسره: پس خوشبختم... من کیم نامجون هستم... ۲۱ سالم...

☆♡پارت: ۴♡☆*سویونگ*هووف خدای من حالا من چطوری با هفتا پسر زن...

✷فصل ۲✷☆♡پارت: ۱♡☆٪خب امید وارم با گروهی که قراره هم گروهی ب...

پوستر فصل ۲ اسلاید بعد... زود شرطارو برسونید خیلی هیجان دارم...

اخ چا اون وو دلم برات تنگ شده آخه ما تو یک خونه زندگی می کنم...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط