پارت اخر
(یک هفته بعد)
امروز تولد تهیونگه میخوام سوپرایزش کنم از صبح زثد رفته بود بیرون و تا شب وقت داشتم رفتم بادکنکا رو باد کردم، و تزییناتو چسبوندم کیک شکلاتی درست کردم و گذاشتم تو فر تا بپزه شربتم درست کردم و برای شام غذای مورد علاقشو پختم خب خب همچی حاظره کادو هم که از دیشب امادست حالا فقط باسذ بیاد
ته ویو
هعیی بالاخره کارم تموم شد میتونم ررگردم خونه... امروز از صبحه اتو ندیدم دلم براش تنگ شده
ات ویو
بالاخره در زدن اومممددد
رفتم درو باز کردم و بمب کاغذی و منفجر کردم
ات: سنگیل چوکا هامنیداا... سنگیل سوکا هامنیداا
(تولدت مبارک... تولدت مبارک)
ات: سرانگهائن تهیونگی... سنگیل چوکا هامنیدا
(تهیونگ دوست داشتنی... تولدت مبارک)
ات: تولدت مبارکک
رفتم پرزدم بغلش و لپشو بوسیدم که لبمو بوسید
ته: خیلی دوستت دارم.... تا حالا الا کسی برام تولد نگرفته بود
ات: واقعا؟ خب از این به بعد خودم برات تولد میگیرم
ته: لبخند
ات: بریم کیک بخوریییم
رفتم کیکو اوردم شمعو گذاشتم روش و فوت کرد کیکو شربتو خوردیم بعد از شام رفتم کادویی که براش خریدم و اوردم و بهش دادم
دیگه وقت خواب بود رفتم ثاپمو پوشیدم تهیونگم اومد رو تخت .....
(پس فردا)
داشتیم صبحونه میخوردیم که حالت تهوع گرفتم رفتم تو دستشویی و بالا اوردم و دلم درد گرفت
ته: چیشد... میخوای بریم دکتر
ات: اره
رفتیم دکتر معاینم کرد و ازم ازمایش گرفتن
@تبریک میگم خانوم شما حامله این
ات: چی؟ واااقعااا(ذوق)
ته: من دارم بابا میشمم
(دوماه بعد)
امروز داریم میریم سونوگرافی
رفتیم دکتر دستگاهو گذاشت رو شکمم
دوقلو بودن... یه دختر یه پسر
(چند سال بعد)
ات: مینجی داداشتو اذیت نکن
مینجی: من اذیت نمیتنم
سوهو: مامان دلوغ میکه
مینجی: بابا تی میات؟
ات: الان میاد کم کم
ته: سلام به همه
سوهو و مینجی: بابااا
ات: راستی امشب قراره بریم پیش دایی و بابا بزرگتون
مینجی: اخجووون
ته: داداش منم میخواد بیاد
ات: جه هیون؟
ته: معلومه که نه جین
ات: اها
و به خوبی و خوشی زندگی کردن
حمایتا کم نشهههه
امروز تولد تهیونگه میخوام سوپرایزش کنم از صبح زثد رفته بود بیرون و تا شب وقت داشتم رفتم بادکنکا رو باد کردم، و تزییناتو چسبوندم کیک شکلاتی درست کردم و گذاشتم تو فر تا بپزه شربتم درست کردم و برای شام غذای مورد علاقشو پختم خب خب همچی حاظره کادو هم که از دیشب امادست حالا فقط باسذ بیاد
ته ویو
هعیی بالاخره کارم تموم شد میتونم ررگردم خونه... امروز از صبحه اتو ندیدم دلم براش تنگ شده
ات ویو
بالاخره در زدن اومممددد
رفتم درو باز کردم و بمب کاغذی و منفجر کردم
ات: سنگیل چوکا هامنیداا... سنگیل سوکا هامنیداا
(تولدت مبارک... تولدت مبارک)
ات: سرانگهائن تهیونگی... سنگیل چوکا هامنیدا
(تهیونگ دوست داشتنی... تولدت مبارک)
ات: تولدت مبارکک
رفتم پرزدم بغلش و لپشو بوسیدم که لبمو بوسید
ته: خیلی دوستت دارم.... تا حالا الا کسی برام تولد نگرفته بود
ات: واقعا؟ خب از این به بعد خودم برات تولد میگیرم
ته: لبخند
ات: بریم کیک بخوریییم
رفتم کیکو اوردم شمعو گذاشتم روش و فوت کرد کیکو شربتو خوردیم بعد از شام رفتم کادویی که براش خریدم و اوردم و بهش دادم
دیگه وقت خواب بود رفتم ثاپمو پوشیدم تهیونگم اومد رو تخت .....
(پس فردا)
داشتیم صبحونه میخوردیم که حالت تهوع گرفتم رفتم تو دستشویی و بالا اوردم و دلم درد گرفت
ته: چیشد... میخوای بریم دکتر
ات: اره
رفتیم دکتر معاینم کرد و ازم ازمایش گرفتن
@تبریک میگم خانوم شما حامله این
ات: چی؟ واااقعااا(ذوق)
ته: من دارم بابا میشمم
(دوماه بعد)
امروز داریم میریم سونوگرافی
رفتیم دکتر دستگاهو گذاشت رو شکمم
دوقلو بودن... یه دختر یه پسر
(چند سال بعد)
ات: مینجی داداشتو اذیت نکن
مینجی: من اذیت نمیتنم
سوهو: مامان دلوغ میکه
مینجی: بابا تی میات؟
ات: الان میاد کم کم
ته: سلام به همه
سوهو و مینجی: بابااا
ات: راستی امشب قراره بریم پیش دایی و بابا بزرگتون
مینجی: اخجووون
ته: داداش منم میخواد بیاد
ات: جه هیون؟
ته: معلومه که نه جین
ات: اها
و به خوبی و خوشی زندگی کردن
حمایتا کم نشهههه
۴۰.۱k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.