چند پارتی از کوک... وقتی توی بار با یه دختر دیگه دیدیش
ویو ات:شبا کوک دیر وقت میومد از اون طرف گیم میزد اصلا به من توجهی نداشت انگار نه انگار که زن داره... ساعت8 شب بود منتظر کوک بودم میدونستم الان نمیاد ولی بازم صبر کردم...
9 شد 10 شد تا1 شب نگاهم به در بود که اومد... با تلو تلو وارد خونه شد دکمه لباسش باز بود و بوی تند الکلی میداد طبق معمول مست کرده بود
ات:کجا بودی؟*عصبی*
کوک:وایسا ببینم باید به تو ی نیم وجبی بچه جواب بدم؟*مست*
ات:کوک من زنتم ۴ ماهه داری اینطوری رفتار میکنی میدونی خسته شدم؟
کوک:خو شده باش منم از دست تو خسته شدم
ات:دیگه داری شورش رو در میاری
کوک:آره تو خیلی وقت پیش در آوردی
کوک:بس کن زنیکه...گمشو توی اتاقت
ات:عوضی
ویو ات: رفتم توی اتقا و درو محکم بستم فقد شب عروسی باهام خوابید از اون وقت تا حالا اصلا حتی دستم نگرفته... اروم زدم زیر گریه اونم داشت توی اتاق واسه خودش میخندید چقدر بی ارزشم حتی شوهرم بهم محل نمیده
×پرش زمانی(فردا)
ویو ات:تصمیم گرفتم برم ببینم کوک کجا میره... لباس مشکی با ماسک و کلاه پوشیدم و پشت سرس رفتم...باورم نمیشه آقا میره بار...نشست روی کاناپه که چندتا دختر شروع کردن بهش ور برن...کوک هم از خداش بود و نیشخند میزد... دست یکی شون رو گرفت و برد بالا...اروم پشت سرس رفتم به به حالا با بقیه رابطه داره دیگه هان؟ یه اشی برات میپطم جئون حال کنی گوشیم رو در اوردم و فیلم گرفتم... رفتم خونه و خسته افتادم روی تخت...اتقدر بی ارزشم شوهرم با زنای دیگه میخوابه؟
×پرش زمانی(فردا)
ویو کوک:امروز به خودم گفتم یه حالی هم با ات بکنم ات بدنش خیلی خوشگله...رفت توی آشپزخانه تا آب بخورم
کوک:ات عزیزم کجایی؟(بلند)
کوک:چرا هیچ صدایی نمیاد؟
ویو کوک:خواستم برم دنبالش که یه برگه دیدم...
9 شد 10 شد تا1 شب نگاهم به در بود که اومد... با تلو تلو وارد خونه شد دکمه لباسش باز بود و بوی تند الکلی میداد طبق معمول مست کرده بود
ات:کجا بودی؟*عصبی*
کوک:وایسا ببینم باید به تو ی نیم وجبی بچه جواب بدم؟*مست*
ات:کوک من زنتم ۴ ماهه داری اینطوری رفتار میکنی میدونی خسته شدم؟
کوک:خو شده باش منم از دست تو خسته شدم
ات:دیگه داری شورش رو در میاری
کوک:آره تو خیلی وقت پیش در آوردی
کوک:بس کن زنیکه...گمشو توی اتاقت
ات:عوضی
ویو ات: رفتم توی اتقا و درو محکم بستم فقد شب عروسی باهام خوابید از اون وقت تا حالا اصلا حتی دستم نگرفته... اروم زدم زیر گریه اونم داشت توی اتاق واسه خودش میخندید چقدر بی ارزشم حتی شوهرم بهم محل نمیده
×پرش زمانی(فردا)
ویو ات:تصمیم گرفتم برم ببینم کوک کجا میره... لباس مشکی با ماسک و کلاه پوشیدم و پشت سرس رفتم...باورم نمیشه آقا میره بار...نشست روی کاناپه که چندتا دختر شروع کردن بهش ور برن...کوک هم از خداش بود و نیشخند میزد... دست یکی شون رو گرفت و برد بالا...اروم پشت سرس رفتم به به حالا با بقیه رابطه داره دیگه هان؟ یه اشی برات میپطم جئون حال کنی گوشیم رو در اوردم و فیلم گرفتم... رفتم خونه و خسته افتادم روی تخت...اتقدر بی ارزشم شوهرم با زنای دیگه میخوابه؟
×پرش زمانی(فردا)
ویو کوک:امروز به خودم گفتم یه حالی هم با ات بکنم ات بدنش خیلی خوشگله...رفت توی آشپزخانه تا آب بخورم
کوک:ات عزیزم کجایی؟(بلند)
کوک:چرا هیچ صدایی نمیاد؟
ویو کوک:خواستم برم دنبالش که یه برگه دیدم...
۳۳.۲k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.