beautiful vampire ♥️ 🍷
beautiful vampire ♥️ 🍷
chapter 2🧛🏻
انچه گذشت
+اصلا اینا کین؟
جونگ هی:ببین مایکلسون ها اولین نسل از خون اشام ها هستن که از همه قوی ترن
حکم رئیس ها رو دارن برای بقیه خون اشام ها ولی زیاد با نوع ما خوب نیستن
اونا از هر اتفاقی که برای خون اشام ها میوفته با خبرن
+این یعنی الان میدونن کوک کجاست؟
جونگ هی:اره ولی...........
part ²
ات ویو
جونگ هی:اره ولی برعکس فکری که تو میکنی اونا اصلا آدم های خوبی نیستن
+این مراسم که اونا دارن چجوری مراسمیه؟
جونگ هی:مردم اونجا فکر میکنن خون اشام ها از شهرشون رفتن چون قبلا گروهی از خون اشام ها به شهرشون حمله کرده بودن و به شهر و مردم آسیب های زیادی وارد کردن
با اینکه نمیدونن رهبر شهر خودشون خون اشامه
بعد از حمله اونا،مردم اونارو کشتن و سوزوندن و بعد از اون هر خون اشامی که وارد شهرشون میشه رو میکشن و میسوزونه
+جدی میگی؟
جونگ هی:به نظرت الان وقت شوخیه؟معلومه که جدی میگم
+وون هی لطفا عجله کن
حدود ۲،۳ ساعتی توی راه بودیم وقتی رسیدیم مراسم شروع شده بود
+کجا میتونیم کوک رو پیدا کنیم؟
جونگ هی:اگه بخواد خودشو به مردم نشون بده به سمت برج ساعت میره کنار برج ساعت یه ساختمون بزرگه........کوک باید اونجا باشه
+پس بریم
باهم به سمت برج ساعت رفتیم
دیر رسیده بودیم چون کوک توی سایه بود و میخواست خودشو توی نور آفتاب به مردم نشون بده(یادتونه توی فصل اول کوک داشت میگفت وقتی توی افتاب میره پوستش مثل الماس میدرخشه الان هم وقتی به مردم خودشو نشون بده پوستش میدرخشه و میفهمن که خون اشامه)
وقتی نزدیکش شدم فهمیدم متوجه حضور من نشده ولی داشت با قدم هاش به سمت افتاب میرفت
همین که نور افتاب روی پوست دستش تابید و شروع به نقاشی کردن و درخشیدن کرد، سریع به سمتش دوییدم بغلش کردم
دلم برای عطر همیشگیش تنگ شده بود نه فقط عطرش
دلم برای همه چیزش تنگ شده بود مثل بغل امنش،دستای بزرگ و گرمش که دست های کوچیک و ظریف من توشون گم میشدن،چشم هاش که همه چیز رو آشکار میکردن،صورت زیباش خلاصه همه چیزش،
همه چیز این مرد برام جذاب و دوست داشتنی بود
با اینکه فرق های زیادی با هم داشتیم ولی من عاشقانه میپرستیدمش
چند دقیقه ای توی اون حالت بودیم که کوک سکوت رو شکست
_تو اینجا چیکار میکنی؟
+مهم نیست من اینجا چیکار میکنم مهم اینه الان باید از اینجا بریم
_من نمیام
+الان وقت لج بازی نیست باید بریم
_من هیچ جا نمیام
+یعنی چی نمیام؟ شوخیت گرفته؟............
شرط های پارت بعدی
۱۰ لایک
۱۰ کامنت
chapter 2🧛🏻
انچه گذشت
+اصلا اینا کین؟
جونگ هی:ببین مایکلسون ها اولین نسل از خون اشام ها هستن که از همه قوی ترن
حکم رئیس ها رو دارن برای بقیه خون اشام ها ولی زیاد با نوع ما خوب نیستن
اونا از هر اتفاقی که برای خون اشام ها میوفته با خبرن
+این یعنی الان میدونن کوک کجاست؟
جونگ هی:اره ولی...........
part ²
ات ویو
جونگ هی:اره ولی برعکس فکری که تو میکنی اونا اصلا آدم های خوبی نیستن
+این مراسم که اونا دارن چجوری مراسمیه؟
جونگ هی:مردم اونجا فکر میکنن خون اشام ها از شهرشون رفتن چون قبلا گروهی از خون اشام ها به شهرشون حمله کرده بودن و به شهر و مردم آسیب های زیادی وارد کردن
با اینکه نمیدونن رهبر شهر خودشون خون اشامه
بعد از حمله اونا،مردم اونارو کشتن و سوزوندن و بعد از اون هر خون اشامی که وارد شهرشون میشه رو میکشن و میسوزونه
+جدی میگی؟
جونگ هی:به نظرت الان وقت شوخیه؟معلومه که جدی میگم
+وون هی لطفا عجله کن
حدود ۲،۳ ساعتی توی راه بودیم وقتی رسیدیم مراسم شروع شده بود
+کجا میتونیم کوک رو پیدا کنیم؟
جونگ هی:اگه بخواد خودشو به مردم نشون بده به سمت برج ساعت میره کنار برج ساعت یه ساختمون بزرگه........کوک باید اونجا باشه
+پس بریم
باهم به سمت برج ساعت رفتیم
دیر رسیده بودیم چون کوک توی سایه بود و میخواست خودشو توی نور آفتاب به مردم نشون بده(یادتونه توی فصل اول کوک داشت میگفت وقتی توی افتاب میره پوستش مثل الماس میدرخشه الان هم وقتی به مردم خودشو نشون بده پوستش میدرخشه و میفهمن که خون اشامه)
وقتی نزدیکش شدم فهمیدم متوجه حضور من نشده ولی داشت با قدم هاش به سمت افتاب میرفت
همین که نور افتاب روی پوست دستش تابید و شروع به نقاشی کردن و درخشیدن کرد، سریع به سمتش دوییدم بغلش کردم
دلم برای عطر همیشگیش تنگ شده بود نه فقط عطرش
دلم برای همه چیزش تنگ شده بود مثل بغل امنش،دستای بزرگ و گرمش که دست های کوچیک و ظریف من توشون گم میشدن،چشم هاش که همه چیز رو آشکار میکردن،صورت زیباش خلاصه همه چیزش،
همه چیز این مرد برام جذاب و دوست داشتنی بود
با اینکه فرق های زیادی با هم داشتیم ولی من عاشقانه میپرستیدمش
چند دقیقه ای توی اون حالت بودیم که کوک سکوت رو شکست
_تو اینجا چیکار میکنی؟
+مهم نیست من اینجا چیکار میکنم مهم اینه الان باید از اینجا بریم
_من نمیام
+الان وقت لج بازی نیست باید بریم
_من هیچ جا نمیام
+یعنی چی نمیام؟ شوخیت گرفته؟............
شرط های پارت بعدی
۱۰ لایک
۱۰ کامنت
۴.۹k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.