Beautiful vampir❤️🍷
Beautiful vampir❤️🍷
chapter 2🧛🏻
انچه گذشت
کوک سکوت رو شکست
_تو اینجا چیکار میکنی؟
+مهم نیست من اینجا چیکار میکنم مهم اینه الان باید از اینجا بریم
_من نمیام
+الان وقت لج بازی نیست باید بریم
_من هیچ جا نمیام
+یعنی چی نمیام؟ شوخیت گرفته؟
part ³
ات ویو
همون لحظه جونگ هی و وون هی به سمت ما اومدن
(دوستان نقطه چین *.......* منظورش مکث هست)
جونگ هی:کوک تمومش کن .....دیگه بسه....تو هیچ حواست هست که علاوه بر خودت داری همه رو همراه خودت داغون میکنی مخصوصا ات رو........تو هیچ میدونی توی این زمانی که نبودی ات چقدر اذیت شد؟
تو میدونی داره روز به روز بیشتر به خودش آسیب میزنه؟
اگه دیروز منو بچه ها پیشش نرفته بودیم و یه غذای درست و حسابی براش درست نمیکردیم دوره غذا نخوردنش ۳ روز هم رد میکرد ؟
تو هیچ میدونی توی این مدت به زور یه لقمه غذا میخوره تا فقط از گرسنگی نمیره؟
تو اینا رو میدونی؟
علاوه بر ات میدونی مامان وبابا توی چه وضعیتی هستن؟
وضعیت اونا بهتر از ات نیست ......اونا هم دارن خود خوری میکنن تو هیچ کدوم اینا رو میدونی؟
+کوک لطفا بیا برگردیم خواهش میکنم بیشتر از این نه خودتو نه بقیه رو اذیت نکن .....لطفا(بغض)
_اما با برگشتن من هیچ چیزی درست نمی.....
جونگ هی:حتما باید اینجا بزنمت تا آدم بشی نه؟ گفتم تمومش کن (جمله اخر با داد)
تو یا با ما برمیگردی یا همه با هم همینجا خودمون رو تحویل میدیم کدوم؟
منتظر جواب از سمت کوک بودیم که با صدای شخص ناشناسی به سمت صدا برگشتیم
ناشناس:به به خانواده جئون خیلی وقت بود اینجا نبودید به نظرم بهتره به سالن اصلی بریم و اونجا راجب جزئیات اینجا بودنتون حرف بزنیم
جونگ هی: نیازی نیست ما داریم برمیگردیم
ناشناس: من حرفی از داشتن حق انتخاب نزدم.....زود باشید
+کوک این یارو کیه؟
_فقط پشت سرم بمون و حرف نزن...... دوست ندارم اتفاقی برات بیوفته
پشت سر اون فرد ناشناس رفتیم که وارد یه سالن بزرگ شدیم
داخل سالن ۳ صندلی بزرگ که شبیه تخت سلطنتی بود وجود داشت که ۲ تا از اون صندلی ها رو ۲ نفر اِشغال کرده بودن
اون فرد روی سومین صندلی نشت و بهمون خیره شد
آروم جوری که کسی نشنوه جونگ هی رو صدا کردم
+جونگ هی؟ (اروم)
جونگ هی: جانم؟(اروم)
+اینا کین؟
جونگ هی:یادته درباره مایکلسون ها بهت گفته بودم؟
+اره ......خب؟
جونگ هی: اینا همون مایکلسون ها هستن .....فرد سمت راستی یانگ سو ، اونی که وسطه سونگ هون و اونی که داشت باهامون حرف میزد کوان
این ۳ تا رهبر های دائجون هستن
سونگ هون:مشتاق دیدار ......انتظار نداشتم اینجا ببینمت جئون(رو به کوک)
یانگ سو:بوی چیزی که من احساس میکنم رو شما هم حس میکنید؟
کوان:بوی خون اون دختر خیلی شدیده
_دور اون رو خط بکشید.....تحت هیچ شرایطی حتی یک تار مو اون رو هم بهتون نمیدم
یهویی..........
chapter 2🧛🏻
انچه گذشت
کوک سکوت رو شکست
_تو اینجا چیکار میکنی؟
+مهم نیست من اینجا چیکار میکنم مهم اینه الان باید از اینجا بریم
_من نمیام
+الان وقت لج بازی نیست باید بریم
_من هیچ جا نمیام
+یعنی چی نمیام؟ شوخیت گرفته؟
part ³
ات ویو
همون لحظه جونگ هی و وون هی به سمت ما اومدن
(دوستان نقطه چین *.......* منظورش مکث هست)
جونگ هی:کوک تمومش کن .....دیگه بسه....تو هیچ حواست هست که علاوه بر خودت داری همه رو همراه خودت داغون میکنی مخصوصا ات رو........تو هیچ میدونی توی این زمانی که نبودی ات چقدر اذیت شد؟
تو میدونی داره روز به روز بیشتر به خودش آسیب میزنه؟
اگه دیروز منو بچه ها پیشش نرفته بودیم و یه غذای درست و حسابی براش درست نمیکردیم دوره غذا نخوردنش ۳ روز هم رد میکرد ؟
تو هیچ میدونی توی این مدت به زور یه لقمه غذا میخوره تا فقط از گرسنگی نمیره؟
تو اینا رو میدونی؟
علاوه بر ات میدونی مامان وبابا توی چه وضعیتی هستن؟
وضعیت اونا بهتر از ات نیست ......اونا هم دارن خود خوری میکنن تو هیچ کدوم اینا رو میدونی؟
+کوک لطفا بیا برگردیم خواهش میکنم بیشتر از این نه خودتو نه بقیه رو اذیت نکن .....لطفا(بغض)
_اما با برگشتن من هیچ چیزی درست نمی.....
جونگ هی:حتما باید اینجا بزنمت تا آدم بشی نه؟ گفتم تمومش کن (جمله اخر با داد)
تو یا با ما برمیگردی یا همه با هم همینجا خودمون رو تحویل میدیم کدوم؟
منتظر جواب از سمت کوک بودیم که با صدای شخص ناشناسی به سمت صدا برگشتیم
ناشناس:به به خانواده جئون خیلی وقت بود اینجا نبودید به نظرم بهتره به سالن اصلی بریم و اونجا راجب جزئیات اینجا بودنتون حرف بزنیم
جونگ هی: نیازی نیست ما داریم برمیگردیم
ناشناس: من حرفی از داشتن حق انتخاب نزدم.....زود باشید
+کوک این یارو کیه؟
_فقط پشت سرم بمون و حرف نزن...... دوست ندارم اتفاقی برات بیوفته
پشت سر اون فرد ناشناس رفتیم که وارد یه سالن بزرگ شدیم
داخل سالن ۳ صندلی بزرگ که شبیه تخت سلطنتی بود وجود داشت که ۲ تا از اون صندلی ها رو ۲ نفر اِشغال کرده بودن
اون فرد روی سومین صندلی نشت و بهمون خیره شد
آروم جوری که کسی نشنوه جونگ هی رو صدا کردم
+جونگ هی؟ (اروم)
جونگ هی: جانم؟(اروم)
+اینا کین؟
جونگ هی:یادته درباره مایکلسون ها بهت گفته بودم؟
+اره ......خب؟
جونگ هی: اینا همون مایکلسون ها هستن .....فرد سمت راستی یانگ سو ، اونی که وسطه سونگ هون و اونی که داشت باهامون حرف میزد کوان
این ۳ تا رهبر های دائجون هستن
سونگ هون:مشتاق دیدار ......انتظار نداشتم اینجا ببینمت جئون(رو به کوک)
یانگ سو:بوی چیزی که من احساس میکنم رو شما هم حس میکنید؟
کوان:بوی خون اون دختر خیلی شدیده
_دور اون رو خط بکشید.....تحت هیچ شرایطی حتی یک تار مو اون رو هم بهتون نمیدم
یهویی..........
۵.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.