Beautiful vampir ❤️🍷
Beautiful vampir ❤️🍷
chapter 2🧛🏻
یانگ سو:بوی چیزی که من احساس میکنم رو شما هم حس میکنید؟
کوان:بوی خون اون دختر خیلی شدیده
_دور اون رو خط بکشید.....تحت هیچ شرایطی حتی یک تار مو اون رو هم بهتون نمیدم
یهویی.......
part⁴
ات ویو
یهویی نفس کوک گرفت و روی زمین افتاد
چه اتفاقی افتاده؟ ولش کنین
_از .....ا....این....جا.....ب...برو....زود.....باش(به سختی داره حرف میزنه)
من بدون تو هیچ جا نمیرم......گفتم ولش کنین منو به جاش بگیرین خواهش میکنم
سونگ هون:ببین چقدر عاشقته که حاضر بخاطرت جون خودشو به خطر انداخته
جونگ هی : لطفا ولش کنین خواهش میکنم
بعد از چند ثانیه راه تنفس کوک آزاد شد و تونست نفس بکشه
کوک(با بغض بغلش میکنه)
_هیششش پرنسسم تموم شد من خوبم(اروم زیر گوش ات میگه)
کوک لطفا بیا از اینجا بریم (اروم)
_یکم دیگه صبر کن میریم(اروم)
_ما برمیگردیم(رو به ماکلسون ها)
یانگ سو: 🤨🤔(استیکر ها نشون دهنده حالت صورتشونه)
_من هنوز خیلی چیز ها هست که دلم میخواد با کسی که دوسش دارم تجربشون کنم ...... هنوز دوست دارم زندگی کنم......بگردم، بچرخم و زندگی کنم .......دلم نمیخواد به زندگیم پایان بدم
کوان: شرط رو که.....
_اره شرط رو میدونم نگران نباشید دیگه ما رو اینجا نمیبینید
سونگ هون:میتونید برید ولی اگه برگردید.......
_بر نمیگردیم نگران نباشید
از اونجا خارج شدیم و به سمت ماشین رفتیم و با هم سوار ماشین شدیم
منو کوک پشت ،جونگ هی و وون هی جلو نشستن و راه افتادیم
وون هی رانندگی میکرد و جونگ هی هم خوابیده بود
کوک خیلی ساکت بود منم نتونستم طاقت بیارم
کوک برای.....برای چی منو تنها گذاشتی و رفتی؟
وون هی:شما راحت باشید وون هی خوابیده منم ایرپاد توی گوشمه نمیشنوم صداتون رو
ممنون......کوک من منتظر جوابم
_من......من.....من هیچ وقت نمیخواستم بهت آسیب بزنم حتی بخاطر این ترکت کردم که تو از خطر دور باشی،در آرامش زندگی کنی و از اتفاقاتی که میخواست برات بیوفته دور باشی ولی متوجه این نبودم که خودم داشتم کاری میکردم آسیب ببینی اونم نه یه آسیب کوچیک......ت....تو داشتی بخاطر من سو هاضمه میگرفتی یا حتی ممکن بود بمیری ات(با بغض)
باشه.....باشه تموم شد ....ببین نه من الان مردم نه تو چیزیت شده خب؟ همه چی تموم شد و هیچ کدوم از اتفاق های افتاده تقصیر تو نبود خب؟
_ات من دیگه نمیخوام حتی یک ثانیه هم ازت دور بمونم دیگه نمیزارم اتفاقی که افتاد بخواد دوباره بیوفته
(سرش رو به علامت تایید تکون میده)
این دفعه کوک محکم بغلم کرد
انقدر محکم بود که میتونستم ساعتش رو توی کمرم حس کنم
کوک ....اروم تر
_نمیخوام،خیلی ازت دور بودم خب
.
.
دوباره مسدود بودم شرمنده ام😔😔
پارت ۵ پاک شده
توی کامنت ها میزارمش
chapter 2🧛🏻
یانگ سو:بوی چیزی که من احساس میکنم رو شما هم حس میکنید؟
کوان:بوی خون اون دختر خیلی شدیده
_دور اون رو خط بکشید.....تحت هیچ شرایطی حتی یک تار مو اون رو هم بهتون نمیدم
یهویی.......
part⁴
ات ویو
یهویی نفس کوک گرفت و روی زمین افتاد
چه اتفاقی افتاده؟ ولش کنین
_از .....ا....این....جا.....ب...برو....زود.....باش(به سختی داره حرف میزنه)
من بدون تو هیچ جا نمیرم......گفتم ولش کنین منو به جاش بگیرین خواهش میکنم
سونگ هون:ببین چقدر عاشقته که حاضر بخاطرت جون خودشو به خطر انداخته
جونگ هی : لطفا ولش کنین خواهش میکنم
بعد از چند ثانیه راه تنفس کوک آزاد شد و تونست نفس بکشه
کوک(با بغض بغلش میکنه)
_هیششش پرنسسم تموم شد من خوبم(اروم زیر گوش ات میگه)
کوک لطفا بیا از اینجا بریم (اروم)
_یکم دیگه صبر کن میریم(اروم)
_ما برمیگردیم(رو به ماکلسون ها)
یانگ سو: 🤨🤔(استیکر ها نشون دهنده حالت صورتشونه)
_من هنوز خیلی چیز ها هست که دلم میخواد با کسی که دوسش دارم تجربشون کنم ...... هنوز دوست دارم زندگی کنم......بگردم، بچرخم و زندگی کنم .......دلم نمیخواد به زندگیم پایان بدم
کوان: شرط رو که.....
_اره شرط رو میدونم نگران نباشید دیگه ما رو اینجا نمیبینید
سونگ هون:میتونید برید ولی اگه برگردید.......
_بر نمیگردیم نگران نباشید
از اونجا خارج شدیم و به سمت ماشین رفتیم و با هم سوار ماشین شدیم
منو کوک پشت ،جونگ هی و وون هی جلو نشستن و راه افتادیم
وون هی رانندگی میکرد و جونگ هی هم خوابیده بود
کوک خیلی ساکت بود منم نتونستم طاقت بیارم
کوک برای.....برای چی منو تنها گذاشتی و رفتی؟
وون هی:شما راحت باشید وون هی خوابیده منم ایرپاد توی گوشمه نمیشنوم صداتون رو
ممنون......کوک من منتظر جوابم
_من......من.....من هیچ وقت نمیخواستم بهت آسیب بزنم حتی بخاطر این ترکت کردم که تو از خطر دور باشی،در آرامش زندگی کنی و از اتفاقاتی که میخواست برات بیوفته دور باشی ولی متوجه این نبودم که خودم داشتم کاری میکردم آسیب ببینی اونم نه یه آسیب کوچیک......ت....تو داشتی بخاطر من سو هاضمه میگرفتی یا حتی ممکن بود بمیری ات(با بغض)
باشه.....باشه تموم شد ....ببین نه من الان مردم نه تو چیزیت شده خب؟ همه چی تموم شد و هیچ کدوم از اتفاق های افتاده تقصیر تو نبود خب؟
_ات من دیگه نمیخوام حتی یک ثانیه هم ازت دور بمونم دیگه نمیزارم اتفاقی که افتاد بخواد دوباره بیوفته
(سرش رو به علامت تایید تکون میده)
این دفعه کوک محکم بغلم کرد
انقدر محکم بود که میتونستم ساعتش رو توی کمرم حس کنم
کوک ....اروم تر
_نمیخوام،خیلی ازت دور بودم خب
.
.
دوباره مسدود بودم شرمنده ام😔😔
پارت ۵ پاک شده
توی کامنت ها میزارمش
۶.۱k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.