رمان وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی

رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی


صبح
از زبون ات
از خواب بیدار شدم بدون توجه به حرف های دیشب تهیونگ رفتم سمت در تا برم یه سری وسایل برا رفتنم بگیرم دستگیره رو کشیدم پایین اما هر کاری میکردم باز نمیشد
شوگا :تهیونگ درو قفل کرده تا جایی نری
ات:تو کی بیدار شدی ؟
شوگا: تازه
ات:براچی درو قفل کرده ؟
شوگا :که نتونی بری کالج دیشب که گفت
ات:تهیونگ تهیونگ تهیونگ (با جیغ )
با جیغایی که زدم‌ همه اومدن پایین
تهیونگ‌:چته سر صبحی
ات:درو باز کن
تهیونگ : دیشب بهت چی گفتم دیگه حق بیرون رفتن نداری(بلند)
ات:اون وقت برای چی ؟
تهیونگ : میخوای بدونی برا چی ؟
ات:آره
تهیونگ:بخاطر هرزه بازی هایی که در میاری حالا فهمیدی (بلند )
نامجون :تهیونگ (به معنی یه اینکه ساکت )
ات:من (تعجب)
تهیونگ:آره تو
ات:آهان بخاطر چند روز پیش که سر جرعت حقیقت اینو گفتم اینطوری می‌کنی ؟
تهیونگ :نه دوست پسر جنابعالی اومد بهم گفت بهت بگم براچی با داداشش بهش خیانت کردی
ات: تو ...
تهیونگ:من چی ؟
ات:خیلی بیشعوری
رفتم اتاقم
سه روز بعد
سه روزه تهیونگ نمی زاره حتی با بچه ها برم بیرون دیروز پرواز کره به آمریکا بود که تهیونگ باز هم نزاشت برم الان به جای یه نفر دیگه رفته کالج واقعا رو مخه
راستش تو این چند روز همش جونگ کوک میاد پیشم اون از همه رو مخ تر همش میاد میگه دوست دخترم اینطوریه دوست دخترم اون طوریه منم اصلا محلش نمی‌دم یعنی هر دفعه می‌بینمش باهاش دعوام میشه
دیدگاه ها (۵)

رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی نشسته بودم پا...

رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی از زبون تهیون...

رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی ات:براچی نمیز...

بچه ها من اشتباه اسم رمان رو نوشتم وقتی برادر تهیونگ بودی لط...

دوست پسر روانی من

عشق مافیاییp6

تک پارتی در خواستی تهیونگ وقتی که همش سرمون تو گوشیه و همش ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط