رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی
رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی
نشسته بودم پا گوشیم که با خبری که دیدم قلبم وایساد سریع رفتم تو سالن و زدم اخبار
خبر نگار : امروز خبر رسیده که هواپیمای کره به آمریکا سقوط کرده و تمام افراد داخلش مردن
ات:نه نه نه آماندا (با جیغ و گریه )
که تو بغل یکی رفتم
جونگ کوک :ات آروم باش اشکالی نداره
یه نگاه به خونه کردم فقط جونگ کوک بود
ات :ولم کن اصلا به تو چه (بلند و با گریه )
جونگ کوک :چرا چند وقته اینطوری میکنی مگه من چیکارت کردم ؟
ات:چرا نمیفهمی من عاشقتم از این که دم به دقیقه داری از درباره ی اون دوست دخترت حرف میزنی (با جیغ )
جونگ کوک :ات اما من ازت خیلی بزرگترم
ات:من به این چیزا اهمیتی نمیدم
از خونه زدم بیرون اما صدای جونگ کوک که داشت صدام میزد رو میشنیدم
جونگ کوک :ات ات تهیونگ اگه بفهمه رفتی بیرون میکشتت اوی با توعم(با داد)
نشسته بودم پا گوشیم که با خبری که دیدم قلبم وایساد سریع رفتم تو سالن و زدم اخبار
خبر نگار : امروز خبر رسیده که هواپیمای کره به آمریکا سقوط کرده و تمام افراد داخلش مردن
ات:نه نه نه آماندا (با جیغ و گریه )
که تو بغل یکی رفتم
جونگ کوک :ات آروم باش اشکالی نداره
یه نگاه به خونه کردم فقط جونگ کوک بود
ات :ولم کن اصلا به تو چه (بلند و با گریه )
جونگ کوک :چرا چند وقته اینطوری میکنی مگه من چیکارت کردم ؟
ات:چرا نمیفهمی من عاشقتم از این که دم به دقیقه داری از درباره ی اون دوست دخترت حرف میزنی (با جیغ )
جونگ کوک :ات اما من ازت خیلی بزرگترم
ات:من به این چیزا اهمیتی نمیدم
از خونه زدم بیرون اما صدای جونگ کوک که داشت صدام میزد رو میشنیدم
جونگ کوک :ات ات تهیونگ اگه بفهمه رفتی بیرون میکشتت اوی با توعم(با داد)
۱۴.۷k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.