رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی
رمان :وقتی خواهر تهیونگی و با اعضا زندگی میکنی
ات:براچی نمیزاری برم ؟
تهیونگ :اینجا با اینکه هواسم بهت بود رفتی دنبال هرزه بازی اونجا ولت کنم چه کارا که نمیکنی برا خودت میشی پورن استار
ات:چرا داری چرت و پرت میگی ؟(بلند)
تهیونگ :همین که گفتم دیگه حق نداری پاتو از این خونه بیرون بزاری (با داد )
ات:مگه تو بابامی که برام امر و نهی میکنی (با داد)
یهو دستشو برد بالا که بزنتم اما دستش توسط جیهوپ و جیمین گرفته شد
نمیخواستم ببینم آخرش چی میشه رفتم تو اتاقم و هرچی داشتم و نداشتم رو خورد کردم
فلش بک وقتی پسرا کمپانی بودن
از زبون تهیونگ
؟:ببخشید
تهیونگ :بله
؟:شما برادر ات هستید دیگه درسته ؟
تهیونگ :بله چطور ؟
؟:از طرف من میتونید یه چیزی بهش بگید ؟
تهیونگ:بله
؟:بهش بگید چطور تونست به من خیانت کنه من که انقدر دوسش داشتم من که جونمو براش میدادم بهش بگید هیچ وقت فکی نمیکردم با برادرم بریزه رو هم
اومد بره که دستشو گرفتم
تهیونگ :تو کی هستی؟ات براچی باید بهت خیانت کنه؟
؟:من دوست پسرشم یعنی بودم اما الان داداشم دوست پسرشه
تهیونگ :ات ات آخر منو میکشی با این کارات (عصبی)
؟:راستی از طرف من قبولیش به کالج رو تبریک بگید
تهیونگ :مگه کالج قبول شده ؟
؟:بله
تهیونگ :فکر نکنم بره
؟:.....
تهیونگ:نمیخوای بری؟(عصبی )
از زبون ات
آخه من چیکار کردم چرا اینطوری میکنه من این همه درس نخوندم که الکی بگه نمیزارم بری اصلا مگه بابامه من اصلا به اجازش نیازی ندارم
ات:براچی نمیزاری برم ؟
تهیونگ :اینجا با اینکه هواسم بهت بود رفتی دنبال هرزه بازی اونجا ولت کنم چه کارا که نمیکنی برا خودت میشی پورن استار
ات:چرا داری چرت و پرت میگی ؟(بلند)
تهیونگ :همین که گفتم دیگه حق نداری پاتو از این خونه بیرون بزاری (با داد )
ات:مگه تو بابامی که برام امر و نهی میکنی (با داد)
یهو دستشو برد بالا که بزنتم اما دستش توسط جیهوپ و جیمین گرفته شد
نمیخواستم ببینم آخرش چی میشه رفتم تو اتاقم و هرچی داشتم و نداشتم رو خورد کردم
فلش بک وقتی پسرا کمپانی بودن
از زبون تهیونگ
؟:ببخشید
تهیونگ :بله
؟:شما برادر ات هستید دیگه درسته ؟
تهیونگ :بله چطور ؟
؟:از طرف من میتونید یه چیزی بهش بگید ؟
تهیونگ:بله
؟:بهش بگید چطور تونست به من خیانت کنه من که انقدر دوسش داشتم من که جونمو براش میدادم بهش بگید هیچ وقت فکی نمیکردم با برادرم بریزه رو هم
اومد بره که دستشو گرفتم
تهیونگ :تو کی هستی؟ات براچی باید بهت خیانت کنه؟
؟:من دوست پسرشم یعنی بودم اما الان داداشم دوست پسرشه
تهیونگ :ات ات آخر منو میکشی با این کارات (عصبی)
؟:راستی از طرف من قبولیش به کالج رو تبریک بگید
تهیونگ :مگه کالج قبول شده ؟
؟:بله
تهیونگ :فکر نکنم بره
؟:.....
تهیونگ:نمیخوای بری؟(عصبی )
از زبون ات
آخه من چیکار کردم چرا اینطوری میکنه من این همه درس نخوندم که الکی بگه نمیزارم بری اصلا مگه بابامه من اصلا به اجازش نیازی ندارم
۱۵.۱k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.