Life for love
Life for love
پارت33
اسلاید ۲ جیهون ( باهاش کار داریم فراموشش نکنید )
اسلاید ۳ کلابی که رفتن
سان هی: اقای کانگ بهتره بیشتر مراقب پسرتون باشید!!
جیهون: من فقط می خواستم زن داداش رو ببینم
کانگ: اوو
سان هی: گمشو ( ریلکس، خشن )
( ساعت ۱۲ بعد تموم شدن مهمانی )
سان هی ویو
پسره ی احمق همش میگه زن داداش ولی من حسی بهش ندارم اون فقط وکیلمه و بس ، دارم دیوونه میشم پس چرا وقتی........ اوووف بی خیال اینم فقط یک حس زود گذره من نمی تونم عاشق بشم نباید همچین حماقتی بکنم!
میرا ویو
چرا همش نگاه سنگینش روم بود؟؟ یعنی ازم خوشش اومده؟؟ نه نه غیر ممکنه اون برج زهرمار عاشق بشه اصلا بع من چع.... ولی اون کت شلوار خاکستری بهش میومد ... رسما دیوونه شدم
انا: اووو داری به سان هی فکر می کنی؟؟ البته خب حقم داری کم چیزی نیست دقیقا مثل خودت جذاب و سرد و مغروره هوی باتوام!! ( تکون دادن میرا )
میرا: ها! چیع؟
انا: نه بابا یعنی انقدر جذاب بود که اینطوری رفته بودی تو فکر!!
میرا: چی میگی روانی ساکت شو کسی صدامون رو میشنوه
انا: خب بشنوه مگع چیه عاشق شدن که جرم نیست!
میرا: من عاشق نشدممممم ( حرصی ، اروم )
انا: راستی کی میریم خونه اقای جئون ( لبخند خبیث )
میرا: فردا ساعت ۱۰ راننده میاد دنبالمون میریم
انا: تا کی می مونیم؟؟
میرا: نمی دونم ولی من باید ساعت یک ظهر برم شرکتش باهام کار داره پس خودت بیا نمی تونم فردا بیام دنبالت
انا: عب نداره ادرس خونش رو بده کارم تو بیمارستان تموم شد خودم میام
میرا: اها خیلی مراقب باش به کسی هم اعتماد نکناااا
انا: نه نه نگران نباش حواسم جمعه
سان هی: خانما!
میرا و انا: بله؟
سان هی: برای امشبم بادیگارد می فرستم مراقبتون باشه
انا: بع نظر من بهتره این کارو نکنید این جلب توجه می کنه مخصوصا اینکه از ماجرای دادگاهتون چند روز بیشتر نگذشته
میرا: منم موافقم
سان هی: باشه
میرا: راستی اقای جئون...!
سان هی: با سان هی راحت ترم
میرا: اههم بله سان هی فردا تو شرکت یک سری اطلاعات بهتون میدم مه لازمه شما شخصا رسیدگی کنید!
سان هی: مشکلی نیست
انا: راستی بچه ها من فردا کار دارم بعد از بیمارستان خونه نمی یام باید برم جایی ممکنه تا ساعت ۸ و ۹ خونه نیام
میرا: یعنی چی؟
سان هی: ولی ...
انا: نگران نباشید خطری نداره ولی فعلا نمی تونم چیزی بهتون بگم!
سان هی: باشه ولی خبری شد بهمون بگو!
پارت33
اسلاید ۲ جیهون ( باهاش کار داریم فراموشش نکنید )
اسلاید ۳ کلابی که رفتن
سان هی: اقای کانگ بهتره بیشتر مراقب پسرتون باشید!!
جیهون: من فقط می خواستم زن داداش رو ببینم
کانگ: اوو
سان هی: گمشو ( ریلکس، خشن )
( ساعت ۱۲ بعد تموم شدن مهمانی )
سان هی ویو
پسره ی احمق همش میگه زن داداش ولی من حسی بهش ندارم اون فقط وکیلمه و بس ، دارم دیوونه میشم پس چرا وقتی........ اوووف بی خیال اینم فقط یک حس زود گذره من نمی تونم عاشق بشم نباید همچین حماقتی بکنم!
میرا ویو
چرا همش نگاه سنگینش روم بود؟؟ یعنی ازم خوشش اومده؟؟ نه نه غیر ممکنه اون برج زهرمار عاشق بشه اصلا بع من چع.... ولی اون کت شلوار خاکستری بهش میومد ... رسما دیوونه شدم
انا: اووو داری به سان هی فکر می کنی؟؟ البته خب حقم داری کم چیزی نیست دقیقا مثل خودت جذاب و سرد و مغروره هوی باتوام!! ( تکون دادن میرا )
میرا: ها! چیع؟
انا: نه بابا یعنی انقدر جذاب بود که اینطوری رفته بودی تو فکر!!
میرا: چی میگی روانی ساکت شو کسی صدامون رو میشنوه
انا: خب بشنوه مگع چیه عاشق شدن که جرم نیست!
میرا: من عاشق نشدممممم ( حرصی ، اروم )
انا: راستی کی میریم خونه اقای جئون ( لبخند خبیث )
میرا: فردا ساعت ۱۰ راننده میاد دنبالمون میریم
انا: تا کی می مونیم؟؟
میرا: نمی دونم ولی من باید ساعت یک ظهر برم شرکتش باهام کار داره پس خودت بیا نمی تونم فردا بیام دنبالت
انا: عب نداره ادرس خونش رو بده کارم تو بیمارستان تموم شد خودم میام
میرا: اها خیلی مراقب باش به کسی هم اعتماد نکناااا
انا: نه نه نگران نباش حواسم جمعه
سان هی: خانما!
میرا و انا: بله؟
سان هی: برای امشبم بادیگارد می فرستم مراقبتون باشه
انا: بع نظر من بهتره این کارو نکنید این جلب توجه می کنه مخصوصا اینکه از ماجرای دادگاهتون چند روز بیشتر نگذشته
میرا: منم موافقم
سان هی: باشه
میرا: راستی اقای جئون...!
سان هی: با سان هی راحت ترم
میرا: اههم بله سان هی فردا تو شرکت یک سری اطلاعات بهتون میدم مه لازمه شما شخصا رسیدگی کنید!
سان هی: مشکلی نیست
انا: راستی بچه ها من فردا کار دارم بعد از بیمارستان خونه نمی یام باید برم جایی ممکنه تا ساعت ۸ و ۹ خونه نیام
میرا: یعنی چی؟
سان هی: ولی ...
انا: نگران نباشید خطری نداره ولی فعلا نمی تونم چیزی بهتون بگم!
سان هی: باشه ولی خبری شد بهمون بگو!
۶.۷k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.