پارت هفت
پارت هفتم فیک [عشق مافیا]
با چیزی که دیدم اشک تو چشمام جمع شد باورم نمیشد
یعنی واقعا
که یهو دست هیونجین که به دست داور بود اومد بالا
داور : استار تاپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
از خوشحالی هم دیگه رو بغل کردیم و همینطور بالا پایین میپریدیم
داور : استارتاپ به عنوان بهترین گروه گیم و رتبه ی اول گیم رو دارند
همه : دست جیغ هورااااااااااااا
لطفا برین روی سکو برای اهدای جوایز
مدال گیم رو انداختن دور گردنمون و جشن تموم شد
هیونجین مارو به رستوران دعوت کرد و کلی خوش گذشت
ساعتای ۱۰ بود و من داشتم میرفتم خونه
تو راه خونه بودم که حس کردم کسی داره دنبالم میکنه برگشتم ولی کسی رو ندیدم با خودم گفتم حتما خیالاتی شدم و به راهم ادامه دادم
همینطور داشتم راه میرفتم که یهو یک ماشین با سرعت جلوم ایست کرد که چند قدم به عقب برداشتم که خوردم به یک نفر رومو برگردوندم دیدم دونفر غولتشن پشتم بودن پس حسم درست بود دنبالم بودن برگشتم که برم سمت خونه ولی چند نفر با اسلحه از ماشین اومدن بیرون ترسیده بودم و هیچ واکنشی در اون لحظه از خودم بروز نمیدادم تا اینکه یکی از اون مردا که پشتم بود میخاست یه دسمال بزاره رو دهنم ولی زود فرار کردم که اون اسلحه ها رو جلوم گرفتن ولی به دستور کسی رفتن کنار و پایین اوردن
..اسلحه هاتونو بیارین پایین مگه نگفتم سالم میخامش
که یک دفعه با چشمش یه نشونه داد و بعدش سیاهی..
خماری 😂😂
این پارت رو کم نوشتم ولی پارت بعد رو طولانی مینویسم
نظرات +۱۵
با چیزی که دیدم اشک تو چشمام جمع شد باورم نمیشد
یعنی واقعا
که یهو دست هیونجین که به دست داور بود اومد بالا
داور : استار تاپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
از خوشحالی هم دیگه رو بغل کردیم و همینطور بالا پایین میپریدیم
داور : استارتاپ به عنوان بهترین گروه گیم و رتبه ی اول گیم رو دارند
همه : دست جیغ هورااااااااااااا
لطفا برین روی سکو برای اهدای جوایز
مدال گیم رو انداختن دور گردنمون و جشن تموم شد
هیونجین مارو به رستوران دعوت کرد و کلی خوش گذشت
ساعتای ۱۰ بود و من داشتم میرفتم خونه
تو راه خونه بودم که حس کردم کسی داره دنبالم میکنه برگشتم ولی کسی رو ندیدم با خودم گفتم حتما خیالاتی شدم و به راهم ادامه دادم
همینطور داشتم راه میرفتم که یهو یک ماشین با سرعت جلوم ایست کرد که چند قدم به عقب برداشتم که خوردم به یک نفر رومو برگردوندم دیدم دونفر غولتشن پشتم بودن پس حسم درست بود دنبالم بودن برگشتم که برم سمت خونه ولی چند نفر با اسلحه از ماشین اومدن بیرون ترسیده بودم و هیچ واکنشی در اون لحظه از خودم بروز نمیدادم تا اینکه یکی از اون مردا که پشتم بود میخاست یه دسمال بزاره رو دهنم ولی زود فرار کردم که اون اسلحه ها رو جلوم گرفتن ولی به دستور کسی رفتن کنار و پایین اوردن
..اسلحه هاتونو بیارین پایین مگه نگفتم سالم میخامش
که یک دفعه با چشمش یه نشونه داد و بعدش سیاهی..
خماری 😂😂
این پارت رو کم نوشتم ولی پارت بعد رو طولانی مینویسم
نظرات +۱۵
۶۸.۷k
۲۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.