از تمامِ دلخوشی ها برگِ فالی مانده از تو
از تمامِ دلخوشی ها برگِ فالی مانده از تو
لایِ یک دیوانِ خطی، خط و خالی مانده از تو
ماه بانویِ خراسان! بردی از من دل چه آسان
مانده ام گیج و هراسان، با خیالی مانده از تو
رویِ آیینه شکسته خطِ نستعلیقِ سرمه
ردِ پلکِ خوش خرامانِ غزالی مانده از تو
گنجه آرایِ بخارایِ جوانی هایِ رفته
چون حریرِ نازک گل، دستمالی مانده از تو
محوِ نقشت می تراشد تیشه یِ فرهادی ام سنگ
در من ای رویایِ شیرین! شور و حالی مانده از تو
رفته ای اما هنوز آن سویِ بغضِ خاطراتم
نم نمِ یکریزِ بارانِ زلالی مانده از تو
همچنان "دربند"ِ یادت هستم و هِی میکشم آه
رویِ قلیان، آتشِ سرخِ زغالی مانده از تو
مانده ام در حسرتِ یک زنگِ تو، وقتی که پیداست
رویِ گوشیِ قدیمی پیامی، مانده از تو
باز شب در خواب دیدم با کبوترها میایی
صبح رویِ بالشِ من، عطرِ بالی مانده از تو
عشق گاهی غرقِ آهی از نگاهی می تراود
آنچنان که گوشه یِ قابت خیالی مانده از تو
ماندگاری تا جهان باقی ست چون در دفترِ عشق
هرکجا شعری ست از من، شرحِ حالی مانده از تو
#شهراد_میدری
لایِ یک دیوانِ خطی، خط و خالی مانده از تو
ماه بانویِ خراسان! بردی از من دل چه آسان
مانده ام گیج و هراسان، با خیالی مانده از تو
رویِ آیینه شکسته خطِ نستعلیقِ سرمه
ردِ پلکِ خوش خرامانِ غزالی مانده از تو
گنجه آرایِ بخارایِ جوانی هایِ رفته
چون حریرِ نازک گل، دستمالی مانده از تو
محوِ نقشت می تراشد تیشه یِ فرهادی ام سنگ
در من ای رویایِ شیرین! شور و حالی مانده از تو
رفته ای اما هنوز آن سویِ بغضِ خاطراتم
نم نمِ یکریزِ بارانِ زلالی مانده از تو
همچنان "دربند"ِ یادت هستم و هِی میکشم آه
رویِ قلیان، آتشِ سرخِ زغالی مانده از تو
مانده ام در حسرتِ یک زنگِ تو، وقتی که پیداست
رویِ گوشیِ قدیمی پیامی، مانده از تو
باز شب در خواب دیدم با کبوترها میایی
صبح رویِ بالشِ من، عطرِ بالی مانده از تو
عشق گاهی غرقِ آهی از نگاهی می تراود
آنچنان که گوشه یِ قابت خیالی مانده از تو
ماندگاری تا جهان باقی ست چون در دفترِ عشق
هرکجا شعری ست از من، شرحِ حالی مانده از تو
#شهراد_میدری
۱.۷k
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.