پارت چهل و یکم دوست دخترم باش😍❤️
پارت چهل و یکم دوست دخترم باش😍❤️
کوک چ حرفی میتونه با من داشته باشه؟؟؟
روی تخت بلند شدم
+منظورت چیه ؟؟؟!!
اومد کنار تخت کنارم نشست و گفت
& من میدونم تو دزدیده شدی
با این حرفش چشمام از روی تعجب ۴ تا شد
سرمو به طرفش برگردوندم و گفتم
+مممم...ممنظورت چیه؟؟؟!!!؟!
&و تقریبا میدونم یارو کی بوده...!
با این حرفش دیگه دووم نیاوردم و به نفس نفس افتادم
+چچ..چچچچییی میگی؟؟؟!!
جونگکوک از روی تخت بلند شد و گفت
#الان وقت این حرفا نیست.....
خودتو جمع و جور کن امشب حرف میزنیم و متوجه همچی میشیم
وقتی جونگکوک از اتاق رفت بیرون حس کردم یه وزنه ی ۱۰۰ کیلویی...نه نه ۱۰۰۰ کیلویی رو دوسم انداختن
این همه شوک تو یه تایم؟؟؟!!!!!
نگاهی به اطراف اتاق کردم
رونا پیداش نبود
این روزها رفتار رونا خیلی عجیب شده بود
و این منو خیلی اذیت میکرد
الان بیشتر از هرکسی به اون نیاز داشتم
اما غیبش زده بود
کجاعع اخه این دختر؟؟؟!
فلش پارت تهیونگ
#جونگکوک
کوک که داشت با یونتان تو اتاق بازی می کرد
&چییییه؟؟؟!
#یه دقیقه بیا اینجا
کوک با صدای پوکری که معلوم میشد حوصله نداره از اتاقش بیاد بیرون گفت
&باز چیکار شده حوصله ندارم
اعصابم بهم ریخت
# د میگم بیا یه دقه دیگه آه
&باشه بابا امدم
کوک اومد تو حال رو مبل کنارم نشست
&بنال.....
#کوک....ببینن واقعیت منو رزی رو که به پسرا نگفتی؟؟؟!
با این حرفم کوک یکم جدی تر شد و خودشو بهم نزدیک کرد و گفت
&نه خیالت تخت.....ولی نمیخوای بهشون بگی؟؟؟!!!؟
تو همین فکر بودم که بهشون بگم یا ن؟؟؟!؟!
#نمیدونم بین دو راهی گیر کردم
کوک کمی سرشو تکون داد و گفت
&امشب سر میز شام بهشون بگو
با این حرف کوک تعجب کردم
منظورش چی بود؟؟؟
#منظورت چیه؟؟؟! چرا؟!!
کوک سرشو با حالت جدی تری به طرفم برگردوند و گفت
&ببین تهیونگ نمیخوام نگرانت کنم ولی......من میدونستم که رزی تمام این مدت دزدیده شده بود......اما دلیلی برای پیدا کردنش نداشتم
با این حرف کوکی خیلی تعجب کردم
منظورش چیه؟!!
اما.....
یاد چیزی افتادم
فلش بک(وقتی رزی اومده بود خونه)
+من تمام این مدت دزدیده شده بودم
پایان پارت چهلم و یکم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
کوک چ حرفی میتونه با من داشته باشه؟؟؟
روی تخت بلند شدم
+منظورت چیه ؟؟؟!!
اومد کنار تخت کنارم نشست و گفت
& من میدونم تو دزدیده شدی
با این حرفش چشمام از روی تعجب ۴ تا شد
سرمو به طرفش برگردوندم و گفتم
+مممم...ممنظورت چیه؟؟؟!!!؟!
&و تقریبا میدونم یارو کی بوده...!
با این حرفش دیگه دووم نیاوردم و به نفس نفس افتادم
+چچ..چچچچییی میگی؟؟؟!!
جونگکوک از روی تخت بلند شد و گفت
#الان وقت این حرفا نیست.....
خودتو جمع و جور کن امشب حرف میزنیم و متوجه همچی میشیم
وقتی جونگکوک از اتاق رفت بیرون حس کردم یه وزنه ی ۱۰۰ کیلویی...نه نه ۱۰۰۰ کیلویی رو دوسم انداختن
این همه شوک تو یه تایم؟؟؟!!!!!
نگاهی به اطراف اتاق کردم
رونا پیداش نبود
این روزها رفتار رونا خیلی عجیب شده بود
و این منو خیلی اذیت میکرد
الان بیشتر از هرکسی به اون نیاز داشتم
اما غیبش زده بود
کجاعع اخه این دختر؟؟؟!
فلش پارت تهیونگ
#جونگکوک
کوک که داشت با یونتان تو اتاق بازی می کرد
&چییییه؟؟؟!
#یه دقیقه بیا اینجا
کوک با صدای پوکری که معلوم میشد حوصله نداره از اتاقش بیاد بیرون گفت
&باز چیکار شده حوصله ندارم
اعصابم بهم ریخت
# د میگم بیا یه دقه دیگه آه
&باشه بابا امدم
کوک اومد تو حال رو مبل کنارم نشست
&بنال.....
#کوک....ببینن واقعیت منو رزی رو که به پسرا نگفتی؟؟؟!
با این حرفم کوک یکم جدی تر شد و خودشو بهم نزدیک کرد و گفت
&نه خیالت تخت.....ولی نمیخوای بهشون بگی؟؟؟!!!؟
تو همین فکر بودم که بهشون بگم یا ن؟؟؟!؟!
#نمیدونم بین دو راهی گیر کردم
کوک کمی سرشو تکون داد و گفت
&امشب سر میز شام بهشون بگو
با این حرف کوک تعجب کردم
منظورش چی بود؟؟؟
#منظورت چیه؟؟؟! چرا؟!!
کوک سرشو با حالت جدی تری به طرفم برگردوند و گفت
&ببین تهیونگ نمیخوام نگرانت کنم ولی......من میدونستم که رزی تمام این مدت دزدیده شده بود......اما دلیلی برای پیدا کردنش نداشتم
با این حرف کوکی خیلی تعجب کردم
منظورش چیه؟!!
اما.....
یاد چیزی افتادم
فلش بک(وقتی رزی اومده بود خونه)
+من تمام این مدت دزدیده شده بودم
پایان پارت چهلم و یکم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
۴.۲k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.