پارت چهل و دوم دوست دخترم باش😍❤️
پارت چهل و دوم دوست دخترم باش😍❤️
+من تمام این مدت دزدیده شده بودم
فلش پارت تهیونگ
با به یاد آوردن این حرف رزی سریع از روی مبل بلند شدم و رو به کوک کردم و گفتم
#یعنی....یعنی این واقعیت داره؟؟؟؟!؟!!!
کوک روی مبل تکونی خورد و گفت
&و.....اینکه من تقریبا..میدونم کار کی بود!!!!؟!
با این حرف کوک چشمام ۴ تا شد
با حالت سوالی به کوک نگاه کردم و گفتم
#کی؟؟؟؟!!!!
&البته مطمئن نیستم ها ولی.....
نذاشتم حرف کوک تموم بشه و از کوره در رفتم
#گفتم کی؟؟؟؟
کوک از رو مبل بلند شد و دستامو گرفت و گفت
&باشه بابا اروم باش الان میگم
کوک اومد در گوشم و اروم گفت
&........
فلش پارت ۲ ساعت بعد
پارت تهیونگ
تو آشپزخانه بودم و ابهت زده از حرفی که کوک بهم زد
اینقدر حواسم پیش رزی بود که چطوری.......
که یهویی ظرفای شام از دستم افتاد
و صدای مهیبی تو خونه اومد
#وااااای....خدای من
&واااای تهیونگ چیکار.....
و وقتی اومد تو آشپزخانه و دید چیکار کردم
#واای ته چیکار کردی؟؟؟!
نشستم که تکه های ظرف ها رو جمع کنم اما
&واستا واستا دستات زخمی میشه
اومد سمتم و منو بلند کرد
و اروم در گوشم گفت
&میدونم رزی خیلی برات مهمه ولی اینجوری نباید خودتو ببازی
یکم ازم فاصله گرفت و گفت
سر میز شام میشینیم در موردش صحبت میکنیم
حرفش که تموم شد یاد این افتادم کن یجی رفته کجا
#اوه راستی یجی کجاست؟؟؟!!!؟!
&بعد که رزی از حال رفت بهم گفت جایی کار داره و میره
#اهان
رفتار یجی هم عجیب شده بود معمولا وقتی میومد خودشو بهم میچسبوند ول نمی کرد
پایان پارت چهل و دوم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😂
+من تمام این مدت دزدیده شده بودم
فلش پارت تهیونگ
با به یاد آوردن این حرف رزی سریع از روی مبل بلند شدم و رو به کوک کردم و گفتم
#یعنی....یعنی این واقعیت داره؟؟؟؟!؟!!!
کوک روی مبل تکونی خورد و گفت
&و.....اینکه من تقریبا..میدونم کار کی بود!!!!؟!
با این حرف کوک چشمام ۴ تا شد
با حالت سوالی به کوک نگاه کردم و گفتم
#کی؟؟؟؟!!!!
&البته مطمئن نیستم ها ولی.....
نذاشتم حرف کوک تموم بشه و از کوره در رفتم
#گفتم کی؟؟؟؟
کوک از رو مبل بلند شد و دستامو گرفت و گفت
&باشه بابا اروم باش الان میگم
کوک اومد در گوشم و اروم گفت
&........
فلش پارت ۲ ساعت بعد
پارت تهیونگ
تو آشپزخانه بودم و ابهت زده از حرفی که کوک بهم زد
اینقدر حواسم پیش رزی بود که چطوری.......
که یهویی ظرفای شام از دستم افتاد
و صدای مهیبی تو خونه اومد
#وااااای....خدای من
&واااای تهیونگ چیکار.....
و وقتی اومد تو آشپزخانه و دید چیکار کردم
#واای ته چیکار کردی؟؟؟!
نشستم که تکه های ظرف ها رو جمع کنم اما
&واستا واستا دستات زخمی میشه
اومد سمتم و منو بلند کرد
و اروم در گوشم گفت
&میدونم رزی خیلی برات مهمه ولی اینجوری نباید خودتو ببازی
یکم ازم فاصله گرفت و گفت
سر میز شام میشینیم در موردش صحبت میکنیم
حرفش که تموم شد یاد این افتادم کن یجی رفته کجا
#اوه راستی یجی کجاست؟؟؟!!!؟!
&بعد که رزی از حال رفت بهم گفت جایی کار داره و میره
#اهان
رفتار یجی هم عجیب شده بود معمولا وقتی میومد خودشو بهم میچسبوند ول نمی کرد
پایان پارت چهل و دوم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😂
۴.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.