همیشه از فرار میترسیدم
همیشه از فرار میترسیدم
میترسیدم نکند وقتی میدوم کسی موهایم را از پشت چنگ بزند
که مرا برگرداند
آنوقت چطور به صورتشان نگاه کنم و اشک در چشمانم موج نزند
همیشه از فرار میترسیدم
میترسیدم از این حس ِ نفرت توام که مرا مجبور کرده است دست به فرار بزنم
حال بغض کرده ام
نمیدانم چه بگویم
نمیدانم دستم را به کجا تکیه دهم
ولی این را میدانم ضربه که بخوری توان بلند شدن نیست تا وقتی که دستی تو را جمع کند
آخر زمین خوردن شکستن است
شکستنِ قلب
درد دارد ، مثل تمامِ سالهایی که خندیدیم و با هر خنده عمقِ شادی را فراموش کردیم
سکوتِ ماشین شکسته هایم را با باد به ناکجا میبرد
هر تکه را جایی می اندازد
سکوتِ ماشین یادم می آورد که من هیچگاه شبیه قبل نخواهم شد و این درد گریبانم را خواهد گرفت
تا پایان ِ عمر
ماشین که متوقف میشود
اشک آخرم پایین میچکد
آه میکشد
اشک آخرم تبدیل به سیلی جدید میشود
میترسیدم نکند وقتی میدوم کسی موهایم را از پشت چنگ بزند
که مرا برگرداند
آنوقت چطور به صورتشان نگاه کنم و اشک در چشمانم موج نزند
همیشه از فرار میترسیدم
میترسیدم از این حس ِ نفرت توام که مرا مجبور کرده است دست به فرار بزنم
حال بغض کرده ام
نمیدانم چه بگویم
نمیدانم دستم را به کجا تکیه دهم
ولی این را میدانم ضربه که بخوری توان بلند شدن نیست تا وقتی که دستی تو را جمع کند
آخر زمین خوردن شکستن است
شکستنِ قلب
درد دارد ، مثل تمامِ سالهایی که خندیدیم و با هر خنده عمقِ شادی را فراموش کردیم
سکوتِ ماشین شکسته هایم را با باد به ناکجا میبرد
هر تکه را جایی می اندازد
سکوتِ ماشین یادم می آورد که من هیچگاه شبیه قبل نخواهم شد و این درد گریبانم را خواهد گرفت
تا پایان ِ عمر
ماشین که متوقف میشود
اشک آخرم پایین میچکد
آه میکشد
اشک آخرم تبدیل به سیلی جدید میشود
۱.۵k
۲۴ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.