هایییییی من اومدممممم بالاخرههه با یه قسمت خفنننن
هایییییی من اومدممممم بالاخرههه با یه قسمت خفنننن
ف۲ پ ۵۷
یونا نفس عمیقی کشید و با گرفتن کیف دستی محکم تو دستش قدمی برداشت و وارد مهمونی پر جمعیت شد ....مهمونی بالماسکه بود پس تشخیص ادما کمی سخت بود یونا چشمش رو اطراف مجلس چرخوند تا اینکه برایان کسی که باهاش قرار داد داشت رو دید با برداشتن یه گلس و خوردن جرعه ای ازش سمت برایان رفت و کنارش ایستاد
+ آقای برایان...درسته؟
برایان با صدای ظریف یونا سرش چرخید نفس عمیقی کشید و دستش رو جلو اورد
= آه خوشبختن خانم....
+یونا هستم....اوم جای خلوطی هست برای صحبتمون؟
= صحبت؟
یونا با گرفتن کیفش بالا برایان رو متوجه قضیه کرد برایان با لبخند یونا رو سمت اتاق مذاکره راهنمایی کرد یونا به آرومی روی صندلی روبروی برایان نشست و کیف رو باز کرد
+ اینم همون موادی که سرش معامله میکنیم
= واااو چقدر.....زیباست
یونا با سرعت کیف رو بست که برایان سرش رو عقب برد
+ خب درباره قیمت
_بگو قیمت زیاده...
این صدای جیهوپ بود که از طریق هندزفری با یونا در ارتباط بود و از طریق گردنبندش داشت ادوارد رو میدید
_ قیمت زیادم نگه که خریدار نشه
اینو یونگی میگفت که با موتور پشت ساختمون وایساده بود جیهوپ نگاهی انداخت
_خب چقدر بگم بگه؟
_ یه.....دو هزار دلار خوبه
_کمه هاا
_ ما فقط میخوایم از شر مواد خلاص شیم
یونگی به اطراف نگاه کرد که متوجه چند تا آدم مسکوک شد که وارد مهمونی میشن
_ به یونا بگو مراقب باشه
_چرا
یونگی اسلحش رو آماده گرفت دستش
_ فک کنم اومدن سراغش
+ ۲ هزار دلار
برایان اروم سیگارش رو در اورد و گذاشت بغل لبش
= یکم گرون نیست بانو؟
+گر.....
تا یونا اومد حرف بزنه صدای گلوله پخش شد یونا با وحشت بلند شد که برایان سمتش تفنگ گرفت تا اومد گلوله رو بزنه یونا به سرعت زیر پایی به برایان زد و اون رو انداخت زمین با برداشتن اسلحش در رو باز کرد که با کلی ادم ماسک دار روبرو شد با بستن در کلی گلوله به در خورد یونا سینه خیز سمت پله رفت و از بالا رفت و از اتاق خارج شد به اصراف نگا کرد
_یوناااا خوبییی؟
+ ارههه ارهههه چیزیم نیستتت
_ الان یونگی میاااد
+ نههه وارد نشیننن
یونا درحالی که حرف میزد تا آخرین طبقه رفت بالا و با باز کردن در سقف متوجه اشتباهش شد اومد برگرده که با کلی ادم روبرو شد با دلهره عقب عقب رفت
= خب خب خانم کوچولو اینجا آخر خطه
یونا پوزخندی زد
+ فک نکنم
مرد آبرویی بالا انداخت خواست حرفی بزنه که
ف۲ پ ۵۷
یونا نفس عمیقی کشید و با گرفتن کیف دستی محکم تو دستش قدمی برداشت و وارد مهمونی پر جمعیت شد ....مهمونی بالماسکه بود پس تشخیص ادما کمی سخت بود یونا چشمش رو اطراف مجلس چرخوند تا اینکه برایان کسی که باهاش قرار داد داشت رو دید با برداشتن یه گلس و خوردن جرعه ای ازش سمت برایان رفت و کنارش ایستاد
+ آقای برایان...درسته؟
برایان با صدای ظریف یونا سرش چرخید نفس عمیقی کشید و دستش رو جلو اورد
= آه خوشبختن خانم....
+یونا هستم....اوم جای خلوطی هست برای صحبتمون؟
= صحبت؟
یونا با گرفتن کیفش بالا برایان رو متوجه قضیه کرد برایان با لبخند یونا رو سمت اتاق مذاکره راهنمایی کرد یونا به آرومی روی صندلی روبروی برایان نشست و کیف رو باز کرد
+ اینم همون موادی که سرش معامله میکنیم
= واااو چقدر.....زیباست
یونا با سرعت کیف رو بست که برایان سرش رو عقب برد
+ خب درباره قیمت
_بگو قیمت زیاده...
این صدای جیهوپ بود که از طریق هندزفری با یونا در ارتباط بود و از طریق گردنبندش داشت ادوارد رو میدید
_ قیمت زیادم نگه که خریدار نشه
اینو یونگی میگفت که با موتور پشت ساختمون وایساده بود جیهوپ نگاهی انداخت
_خب چقدر بگم بگه؟
_ یه.....دو هزار دلار خوبه
_کمه هاا
_ ما فقط میخوایم از شر مواد خلاص شیم
یونگی به اطراف نگاه کرد که متوجه چند تا آدم مسکوک شد که وارد مهمونی میشن
_ به یونا بگو مراقب باشه
_چرا
یونگی اسلحش رو آماده گرفت دستش
_ فک کنم اومدن سراغش
+ ۲ هزار دلار
برایان اروم سیگارش رو در اورد و گذاشت بغل لبش
= یکم گرون نیست بانو؟
+گر.....
تا یونا اومد حرف بزنه صدای گلوله پخش شد یونا با وحشت بلند شد که برایان سمتش تفنگ گرفت تا اومد گلوله رو بزنه یونا به سرعت زیر پایی به برایان زد و اون رو انداخت زمین با برداشتن اسلحش در رو باز کرد که با کلی ادم ماسک دار روبرو شد با بستن در کلی گلوله به در خورد یونا سینه خیز سمت پله رفت و از بالا رفت و از اتاق خارج شد به اصراف نگا کرد
_یوناااا خوبییی؟
+ ارههه ارهههه چیزیم نیستتت
_ الان یونگی میاااد
+ نههه وارد نشیننن
یونا درحالی که حرف میزد تا آخرین طبقه رفت بالا و با باز کردن در سقف متوجه اشتباهش شد اومد برگرده که با کلی ادم روبرو شد با دلهره عقب عقب رفت
= خب خب خانم کوچولو اینجا آخر خطه
یونا پوزخندی زد
+ فک نکنم
مرد آبرویی بالا انداخت خواست حرفی بزنه که
۳.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.