عشق سخت
عشق سخت
p11
اون اون صدای دودوهی بود(دودوهی همون مادر جونگ کوک هست)(عکس مادر جونگ کوک اسلاید سوم)
مادر جونگ کوک: جونگ وون
پدر جونگ کوک: دودوهی کجایی
مادر جونگ کوک: من دشمنا پشت سرمن جونگ کوک رو فراری دادم برو پیداش کن فرار کن من یه چیز فهمیدم اینجا یه بمب هست تا ده دقیقه دیگه میترکه بدو جونگ کوک رو پیدا کن فرار کنین من دشمنا رو حواسشون رو پرت میکنم
پدر جونگ کوک: پس تو چیی
مادر جونگ کوک: جونگ وون من به هرحال اگه فرار هم کنم باز هم میمیرم من زمانم تموم شده دیگه وقتی برای زندگی ندارم
پدر جونگ کوک: نه نمیشهه باید یه راه دیگه ای باشه نباید تسلیم شی دودوهی
مادر جونگ کوک: من تسلیم نشدم عزیزم من عاشق زمانی بودم که با تو و پسرم جونگ کوک گذرونم میدونسی که خدافظی برای همیشه نیس خودت اینو بهم گفتیا
پدر جونگ کوک: اره یادمه پس خدافظ بهترین دلیل زندگیم(با گریه)
مادر جونگ کوک: دوست دارم عزیزم
پدر جونگ کوک: منم دوست دارم عزیزم (با گریه)
این گفت و دیگه صدایی از بیسیم نیومد پدر جونگ کوک چاره نداشت که جونگ کوک رو ور داره و فرار کنه چون همه به اعنوان وسعت مادرش حساب می شد و تنها یادگاری که از اون مونده بود(عکس پدر جونگ کوک اسلاید دوم)
ولی پسرک فک میکنه مادرش برای پدرش هیچ اهمیتی نداشت و اونو رها کرد که بمیره ولی اون از هیچی خبر نداشت نمیدونس پدرش چقدر مادرش رو دوست داشت و تنها چیزی که این کینه ی جونگ کوک رو از پدرش بیشتر میکرد اخرین جلمه مادرش بود (دوست دارم پسرم)
وقتی این جلمه توی سرش تکرار میشد از پدرش بدش میومد که مادرش رو نجات نداد..
⭕قوانین ⭕
💖لایک:💖10تا
💞کامنت:💞6تا
p11
اون اون صدای دودوهی بود(دودوهی همون مادر جونگ کوک هست)(عکس مادر جونگ کوک اسلاید سوم)
مادر جونگ کوک: جونگ وون
پدر جونگ کوک: دودوهی کجایی
مادر جونگ کوک: من دشمنا پشت سرمن جونگ کوک رو فراری دادم برو پیداش کن فرار کن من یه چیز فهمیدم اینجا یه بمب هست تا ده دقیقه دیگه میترکه بدو جونگ کوک رو پیدا کن فرار کنین من دشمنا رو حواسشون رو پرت میکنم
پدر جونگ کوک: پس تو چیی
مادر جونگ کوک: جونگ وون من به هرحال اگه فرار هم کنم باز هم میمیرم من زمانم تموم شده دیگه وقتی برای زندگی ندارم
پدر جونگ کوک: نه نمیشهه باید یه راه دیگه ای باشه نباید تسلیم شی دودوهی
مادر جونگ کوک: من تسلیم نشدم عزیزم من عاشق زمانی بودم که با تو و پسرم جونگ کوک گذرونم میدونسی که خدافظی برای همیشه نیس خودت اینو بهم گفتیا
پدر جونگ کوک: اره یادمه پس خدافظ بهترین دلیل زندگیم(با گریه)
مادر جونگ کوک: دوست دارم عزیزم
پدر جونگ کوک: منم دوست دارم عزیزم (با گریه)
این گفت و دیگه صدایی از بیسیم نیومد پدر جونگ کوک چاره نداشت که جونگ کوک رو ور داره و فرار کنه چون همه به اعنوان وسعت مادرش حساب می شد و تنها یادگاری که از اون مونده بود(عکس پدر جونگ کوک اسلاید دوم)
ولی پسرک فک میکنه مادرش برای پدرش هیچ اهمیتی نداشت و اونو رها کرد که بمیره ولی اون از هیچی خبر نداشت نمیدونس پدرش چقدر مادرش رو دوست داشت و تنها چیزی که این کینه ی جونگ کوک رو از پدرش بیشتر میکرد اخرین جلمه مادرش بود (دوست دارم پسرم)
وقتی این جلمه توی سرش تکرار میشد از پدرش بدش میومد که مادرش رو نجات نداد..
⭕قوانین ⭕
💖لایک:💖10تا
💞کامنت:💞6تا
۱۵.۲k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.