عشق سخت
عشق سخت
p13
توی این فکرا بودم که یهو خوردم به یکی
و بلد شدم
ا.ت: ببخشید
اون هیچی نگفت رو رفت بعدش شروع کردم به راه رفتن بعد چند دقیقه حس کردم یکی داره پشت سرم میاد برگشتم دیدم یکی با لباس کلاه و ماسک سیاه افتاده دنبالم ترسیدم و شروع کردم سرعت راه رفتنمو بیشتر کنم
کوچه که توش بودم هیشکی نبود
برگشتم دیدم داره اون مرده بهم نزدیک میشه شروع کردم دوییدن و فرار کردم اونم افتاد دنبالم دیدم جلوم سه نفر هستن مونده بودم چیکار کنم قیافه هاشون واضح نبود اگه از هم دست های این بود چی چاره ای نداشتم دوییدم سمت اون اون جونگ کوک بود
ا.ت: جونگ کوک جونگ کوک
جونگ کوک: ا.ت؟
ا.ت: جونگ کوک کمکم کن یکی افتاده دنبالم
جونگ کوک: امم خب حرف که تو مدرسه بهت صبح زدم رو یادته
ا.ت: کدوم حرفتت(با ترس)
جونگ کوک: که هیچی توی این دنیا مجانی نیست
ا.ت: الان وقت این حرفا نیست داره نزدیک میشع بهمون
جونگ کوک: خب پس رو من حساب نکن
ا.ت: نه نرو چیکار کنم کمک کنیی
جونگ کوک: حالا شد التماسم کن
ا.ت: چیی
جونگ کوک: مشکل شنوایی که نداری گفتم التماسم کن که بهت کمک کنم
ا.ت چاره ای نداشت که جونگ کوک رو التماس کنه چون اون کوچه بمب بست بود و اگه دست اون مرد بهش میرسید قطعا اون رو میدزدید
ا.ت: جونگ کوک التماست میکنم کمکم کنن
جونگ کوک: کمه(با نیشخند)
ا.ت: جونگ کوک خواهش میکنم کمکم کن(کم کم داشت اشکش درمیومد)
جونگ کوک لطفا کمک کن خواهش میکنم التماست میکنم
جونگ کوک: فایده ای نداره (با لحن سرد)
اینو گفت رو رفت با این حرف جونگ کوک یک قطره اشک از چشم ا.ت پایین اومده توی فکر این بود که یعنی چقدر یه ادم میتونه بی احساس و سرد و عوضی باشه با خودش گفت (اونم لنگه ی یکی مثل بابامه)
مرد که به ا.ت نزدیک شده بود..
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖15تا
💞کامنت: 💞10تا
p13
توی این فکرا بودم که یهو خوردم به یکی
و بلد شدم
ا.ت: ببخشید
اون هیچی نگفت رو رفت بعدش شروع کردم به راه رفتن بعد چند دقیقه حس کردم یکی داره پشت سرم میاد برگشتم دیدم یکی با لباس کلاه و ماسک سیاه افتاده دنبالم ترسیدم و شروع کردم سرعت راه رفتنمو بیشتر کنم
کوچه که توش بودم هیشکی نبود
برگشتم دیدم داره اون مرده بهم نزدیک میشه شروع کردم دوییدن و فرار کردم اونم افتاد دنبالم دیدم جلوم سه نفر هستن مونده بودم چیکار کنم قیافه هاشون واضح نبود اگه از هم دست های این بود چی چاره ای نداشتم دوییدم سمت اون اون جونگ کوک بود
ا.ت: جونگ کوک جونگ کوک
جونگ کوک: ا.ت؟
ا.ت: جونگ کوک کمکم کن یکی افتاده دنبالم
جونگ کوک: امم خب حرف که تو مدرسه بهت صبح زدم رو یادته
ا.ت: کدوم حرفتت(با ترس)
جونگ کوک: که هیچی توی این دنیا مجانی نیست
ا.ت: الان وقت این حرفا نیست داره نزدیک میشع بهمون
جونگ کوک: خب پس رو من حساب نکن
ا.ت: نه نرو چیکار کنم کمک کنیی
جونگ کوک: حالا شد التماسم کن
ا.ت: چیی
جونگ کوک: مشکل شنوایی که نداری گفتم التماسم کن که بهت کمک کنم
ا.ت چاره ای نداشت که جونگ کوک رو التماس کنه چون اون کوچه بمب بست بود و اگه دست اون مرد بهش میرسید قطعا اون رو میدزدید
ا.ت: جونگ کوک التماست میکنم کمکم کنن
جونگ کوک: کمه(با نیشخند)
ا.ت: جونگ کوک خواهش میکنم کمکم کن(کم کم داشت اشکش درمیومد)
جونگ کوک لطفا کمک کن خواهش میکنم التماست میکنم
جونگ کوک: فایده ای نداره (با لحن سرد)
اینو گفت رو رفت با این حرف جونگ کوک یک قطره اشک از چشم ا.ت پایین اومده توی فکر این بود که یعنی چقدر یه ادم میتونه بی احساس و سرد و عوضی باشه با خودش گفت (اونم لنگه ی یکی مثل بابامه)
مرد که به ا.ت نزدیک شده بود..
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖15تا
💞کامنت: 💞10تا
۱۱.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.