پارت 2 : داشتم به چشماش نگا میکردم . دکتر همه چیز رو برام
پارت 2 : داشتم به چشماش نگا میکردم . دکتر همه چیز رو برام گفت .
ساعت شیش شده بود ولی هنوز بهوش نیومده بود .
چند ساعت گذشت که چشماشو باز کرد . خیلی اروم بلند شد و دست راستشو روی سرش گذاشت و گفت : چرا سرم درد میکنه گفتم : نایکا .... خوبی نایکا : چرا تو بیمارستانیم ....اینا چیه بهم وصل شده ؟؟؟.
کنار تخت نشستم و گفتم : نایکا تو یادت نمیاد چه اتفاقی افتاد ؟؟؟؟ نایکا : ن......من اون قرص رو خوردم ک...من : دکتر گفت که به قرص ها واکنش نشون میدی مثل تب کردن سرما خوردگی گرما زده شدن تشنج فراموشی یا .... حتی کما و اسهال ..... دکتر گفت خوشبختانه مرحله بیهوشی بودی و به تشنج نرسید و گفت حتما اینارو بهت بگم و پس فردا مرخص میشی .
روی تخت دراز کشید .
چند ساعت گذشته بود و خوابم گرفته بود . یکم دراز کشیدم که خستگیم در بره ولی خوابم برد .
( خودم )
از خواب پریدم . قلبم شروع به محکم زدن کرد .
دست چپمو روی قلبم گذاشتم و بلند شدم و رفتم بیرون . یک پتو سفید برداشتم و رفتم تو اتاقم و روی جیهوپ انداختم .
رفتم تو بالکن توی اتاقم . باد سردی به موهام میخورد . چی داشت میگفت ؟؟! واکنش من به قرص واکنش نشون میدم .
رفتم داخل که جیهوپ بیدار شده بود و نشسته بود . گفتم : بخواب خ.... جیهوپ : نه نایکا ... من باید حواسم بهت باشه من : بخواب من اتفاقی برام نمیفته .
دراز کشیدم و خوابیدم .
صبح بیدار شدم . با همین کسل کنندگی فردا شد و مرخص شدم .
دست چپم و روی ساعد دست راست جیهوپ گذاشتم و رفتیم بیرون .
هنوز سر گیجه و سرد درد داشتم . رسیدیم خونه . تازه از اون گیجی دراومدم و فهمیدم کسی که کنارمه یک متجاوزه .
توی اشپزخونه نشسته بودیم . به جیهوپ گفتم : ج جی... جیهوپ : نایکا میدونم چی میخوای بگی ولی ما اینکارو نکردیم من : چ چطوری ب باور کنم.... جیهوپ : بیا....خودم ازش میپرسم اگه بهم اعتماد نداری
زنگ زد به وی و روی بلند گو گذاشت .
بعد از چند تا زنگ برداشت و گفت : سلام جیهوپ : سلام خوبی ؟ وی : آره خوبم ... خونه نایکایی ؟؟ جیهوپ : ن نع ا الان سوار ماشین شدم و دارم راه میوفتم وی : ماشینت چه رنگیه جیهوپ : سیاه .... وی ازت یک سوال دارم وی : بپرس جیهوپ : تو با نایکا اونکارو کردی ؟؟؟ وی : تو الان کجایی جیهوپ : گفتم که ت تو ماشین ب برام سوال شد که تو کردی ی....وی : نایکا میدونم داری گوش میدی ..... .
وی نفسشو بیرون داد و گفت : من بهت تجاوز نکردم من کسی نبودم که اونکارو کرد جیهوپ : م من باید برم خدافظ .
گوشیو قطع کرد .
دنیا روی سرم خراب شد . چرا یک درصد فکر نکردم که شاید اونا نباشن .
من بهش چی گفتم اون روز توی کافه . گریه کردم و بلند شدم و لیوان رو شکستم و جیغ کشیدم .
( جیهوپ )
دوباره مثل دیونه ها شده بود . رفتم محکم دوتا دستاشو از پشت گرفتم و نزاشتم کار دیگه ای کنه . روی زمین افتاد و گریه میکرد .
ساعت شیش شده بود ولی هنوز بهوش نیومده بود .
چند ساعت گذشت که چشماشو باز کرد . خیلی اروم بلند شد و دست راستشو روی سرش گذاشت و گفت : چرا سرم درد میکنه گفتم : نایکا .... خوبی نایکا : چرا تو بیمارستانیم ....اینا چیه بهم وصل شده ؟؟؟.
کنار تخت نشستم و گفتم : نایکا تو یادت نمیاد چه اتفاقی افتاد ؟؟؟؟ نایکا : ن......من اون قرص رو خوردم ک...من : دکتر گفت که به قرص ها واکنش نشون میدی مثل تب کردن سرما خوردگی گرما زده شدن تشنج فراموشی یا .... حتی کما و اسهال ..... دکتر گفت خوشبختانه مرحله بیهوشی بودی و به تشنج نرسید و گفت حتما اینارو بهت بگم و پس فردا مرخص میشی .
روی تخت دراز کشید .
چند ساعت گذشته بود و خوابم گرفته بود . یکم دراز کشیدم که خستگیم در بره ولی خوابم برد .
( خودم )
از خواب پریدم . قلبم شروع به محکم زدن کرد .
دست چپمو روی قلبم گذاشتم و بلند شدم و رفتم بیرون . یک پتو سفید برداشتم و رفتم تو اتاقم و روی جیهوپ انداختم .
رفتم تو بالکن توی اتاقم . باد سردی به موهام میخورد . چی داشت میگفت ؟؟! واکنش من به قرص واکنش نشون میدم .
رفتم داخل که جیهوپ بیدار شده بود و نشسته بود . گفتم : بخواب خ.... جیهوپ : نه نایکا ... من باید حواسم بهت باشه من : بخواب من اتفاقی برام نمیفته .
دراز کشیدم و خوابیدم .
صبح بیدار شدم . با همین کسل کنندگی فردا شد و مرخص شدم .
دست چپم و روی ساعد دست راست جیهوپ گذاشتم و رفتیم بیرون .
هنوز سر گیجه و سرد درد داشتم . رسیدیم خونه . تازه از اون گیجی دراومدم و فهمیدم کسی که کنارمه یک متجاوزه .
توی اشپزخونه نشسته بودیم . به جیهوپ گفتم : ج جی... جیهوپ : نایکا میدونم چی میخوای بگی ولی ما اینکارو نکردیم من : چ چطوری ب باور کنم.... جیهوپ : بیا....خودم ازش میپرسم اگه بهم اعتماد نداری
زنگ زد به وی و روی بلند گو گذاشت .
بعد از چند تا زنگ برداشت و گفت : سلام جیهوپ : سلام خوبی ؟ وی : آره خوبم ... خونه نایکایی ؟؟ جیهوپ : ن نع ا الان سوار ماشین شدم و دارم راه میوفتم وی : ماشینت چه رنگیه جیهوپ : سیاه .... وی ازت یک سوال دارم وی : بپرس جیهوپ : تو با نایکا اونکارو کردی ؟؟؟ وی : تو الان کجایی جیهوپ : گفتم که ت تو ماشین ب برام سوال شد که تو کردی ی....وی : نایکا میدونم داری گوش میدی ..... .
وی نفسشو بیرون داد و گفت : من بهت تجاوز نکردم من کسی نبودم که اونکارو کرد جیهوپ : م من باید برم خدافظ .
گوشیو قطع کرد .
دنیا روی سرم خراب شد . چرا یک درصد فکر نکردم که شاید اونا نباشن .
من بهش چی گفتم اون روز توی کافه . گریه کردم و بلند شدم و لیوان رو شکستم و جیغ کشیدم .
( جیهوپ )
دوباره مثل دیونه ها شده بود . رفتم محکم دوتا دستاشو از پشت گرفتم و نزاشتم کار دیگه ای کنه . روی زمین افتاد و گریه میکرد .
۷۵.۲k
۱۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.