پارت ۷
پارت ۷
ویو تهیونگ
_ بغلش کردم و گذاشتمش رو مبل و کنارش نشستم
_بیبی خوبی؟
+به من نگو بیبی
_یک دقیقه جا خوردم
_چرا
+
_چرا
+
_گفتم چرا ؟(داد)
_زود باش حرف بزن تا کی میخوای سکوت کنی ها؟ (داد)چرا دیگه نباید بهت بگم بیبی ها
_تا کی میخوای خفه خون بگیری
+فقط نشستم نگاش هم نکردم درسته داشت با سر و صدا هاش اذیتم میکرد ولی هیچ توجهی نکردم
_رو مبل درازش کردم و نشستم روش و یقه اش و گرفتم و بالا پایینش کردم
_حرف بزن زود باش حرف بزن
+آب دهنمو قورت دادم همه بادیگاردا از اونجا دور شدن داشتم از درد میمردم بخیه هام سوز میزدن ولی دیگه گریه نکردم
_از روش بلند شدم و کمی دور خودم چرخیدم
_لعنتی چرا حرف نمیزنی ها حرف بزن (داد)و صندلی رو برداشتم پرت دادم سمتش
+یهو بعد از اون کارش از هوش رفتم
_دیدم یهو ولو شد رو زمین به خودم اومدم وایی من چیکار کردم سریع رفتم سمتش
_بیبی توروخدا بیدار شو تورو خدا لطفا بخاطر من خواهش میکنم (گریه)
ویو تهیونگ
_ بغلش کردم و گذاشتمش رو مبل و کنارش نشستم
_بیبی خوبی؟
+به من نگو بیبی
_یک دقیقه جا خوردم
_چرا
+
_چرا
+
_گفتم چرا ؟(داد)
_زود باش حرف بزن تا کی میخوای سکوت کنی ها؟ (داد)چرا دیگه نباید بهت بگم بیبی ها
_تا کی میخوای خفه خون بگیری
+فقط نشستم نگاش هم نکردم درسته داشت با سر و صدا هاش اذیتم میکرد ولی هیچ توجهی نکردم
_رو مبل درازش کردم و نشستم روش و یقه اش و گرفتم و بالا پایینش کردم
_حرف بزن زود باش حرف بزن
+آب دهنمو قورت دادم همه بادیگاردا از اونجا دور شدن داشتم از درد میمردم بخیه هام سوز میزدن ولی دیگه گریه نکردم
_از روش بلند شدم و کمی دور خودم چرخیدم
_لعنتی چرا حرف نمیزنی ها حرف بزن (داد)و صندلی رو برداشتم پرت دادم سمتش
+یهو بعد از اون کارش از هوش رفتم
_دیدم یهو ولو شد رو زمین به خودم اومدم وایی من چیکار کردم سریع رفتم سمتش
_بیبی توروخدا بیدار شو تورو خدا لطفا بخاطر من خواهش میکنم (گریه)
۴.۶k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.