پارت 6
پارت 6
ویو تهیونگ
_رسیدیم بیمارستان سریع اوردیمش داخل اتاق خودمم نشستم روی صندلی های بیمارستان و بدون اینکه بادیگاردا بفهمن آروم گریه کردم که دیدم یکی داره سریع میاد سمتمون جیمین بود
۰سلام رعیس جونگ کوک کجاست حالش خوبه ؟
_از چشاش معلوم بود خیلی گریه کرده دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
_منم هق نمیدونم
۰رعیس آروم باشید و نشوندمش رو صندلی و نشستیم و منتظر دکتر موندیم که دکتر اومد سریع رفتیم طرف دکتر
_تورو خدا بگید حالش خوبه
دکتر: مریضتون حالش خوبه ولی زخماش خیلی عمقیه و بخیه زدیم و اونایی که کبودن رو باید پوماد بزنه نباید هم راه بره میتونید ببرینش خونه چند کلمه ای که باهاش حرف زدیم فهمیدیم دچار آسیب روحی شده
_من و جیمین سریع رفتیم به بخشش
_سلام کوکی من خوبی و آروم بغلش کردم
۰سلام کوکی خوبی ؟
+بغلش نکردم و جوابی به تهیونگ ندادم وگفتم
+سلام جیمین
_خواستم لباسو ببوسم که عقب کشید
۰رعیس یه ثانیه بیاین
_باشه و رفتم
۰رعیس دکتر گفت حال روحیش خوب نیست الان وقتش نیست
_خیلی خب باشه
+رفتیم خونه و از وقتی که رسیدیم خونه هنوز یک کلمه هم با تهیونگ حرف نزدم
ویو تهیونگ
_رسیدیم بیمارستان سریع اوردیمش داخل اتاق خودمم نشستم روی صندلی های بیمارستان و بدون اینکه بادیگاردا بفهمن آروم گریه کردم که دیدم یکی داره سریع میاد سمتمون جیمین بود
۰سلام رعیس جونگ کوک کجاست حالش خوبه ؟
_از چشاش معلوم بود خیلی گریه کرده دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
_منم هق نمیدونم
۰رعیس آروم باشید و نشوندمش رو صندلی و نشستیم و منتظر دکتر موندیم که دکتر اومد سریع رفتیم طرف دکتر
_تورو خدا بگید حالش خوبه
دکتر: مریضتون حالش خوبه ولی زخماش خیلی عمقیه و بخیه زدیم و اونایی که کبودن رو باید پوماد بزنه نباید هم راه بره میتونید ببرینش خونه چند کلمه ای که باهاش حرف زدیم فهمیدیم دچار آسیب روحی شده
_من و جیمین سریع رفتیم به بخشش
_سلام کوکی من خوبی و آروم بغلش کردم
۰سلام کوکی خوبی ؟
+بغلش نکردم و جوابی به تهیونگ ندادم وگفتم
+سلام جیمین
_خواستم لباسو ببوسم که عقب کشید
۰رعیس یه ثانیه بیاین
_باشه و رفتم
۰رعیس دکتر گفت حال روحیش خوب نیست الان وقتش نیست
_خیلی خب باشه
+رفتیم خونه و از وقتی که رسیدیم خونه هنوز یک کلمه هم با تهیونگ حرف نزدم
۵.۵k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.