fake kook
fake kook
part*⁹
حال
شب
باورم نشده باز پیداش کردم ولی اخلاقش خیلی عوض شده یعنی هنوز با سونگهون دوسته باید برم ازش بپرسم
نه ولش کن به تو ربطی نداره ولی یه زمانی دوسش داشتم ولی الان ندارم بلکه اون خدمتکار ماست
داشتم با خودم حرف میزدم
ا/ت: اقا
کوک: چی با منی
ا/ت: بله
کوک: خب چیه
ا/ت: اگه کاری ندارید تا برم بخوابم
کوک: به من چه برو
ا/ت: مرسی که اجازه میدید
کوک: ا/ت صبر کن
ا/ت: بله
کوک: هیچی برو
ا/ت: با اجازه
لبخندش هنوز دلمو میلرزونه ولی باید فراموشش کنم مهم نیست ولش کن رفتم تو اتاقم سعی کردم بخوابم خوابم نمیبرد یکم تو تختم دور خوردم که خوابم برد
فردا
از خواب بلند شدم رفتم بیرون
کوک: مامان من رفتم
لینا: کجا
کوک: سرکار دیگه
لینا: الان؟
کوک: اره دیگه
لینا: فک نمیکنی دیره
کوک: ساعت چنده
لینا: ۲ظهره
کوک: ها یعنی من چقدر دیشب خوابیدم
لینا: دیگه خودت میدونی
ا/ت: 😂
کوک: نخند
ا/ت: ببخشید
کوک: بخند
ا/ت: بله؟
کوک: هیچی خب برم بیرون یکم دور بزنم
لینا: باشه برو میخوای بری سرقرار
یه نگاهی به ا/ت کردم
کوک: نه بابا دوس دخترم کجا بود
لینا: نمیخوای دوس دختر پیدا کنی نمیخوای ازدواج کنی
کوک: چه گیری دادی به من فعلا کسیو زیرنظر ندارم
لینا: نگو زیر نظر ندارم بگو اون دوست بچگیتو پیدا نکردی
کوک: هی مامان
لینا: چیه
کوک: هی ا/ت چته
ا/ت: بله؟
کوک: برو چی میخوای
ا/ت: بله ببخشید
#فیک
#سناریو
part*⁹
حال
شب
باورم نشده باز پیداش کردم ولی اخلاقش خیلی عوض شده یعنی هنوز با سونگهون دوسته باید برم ازش بپرسم
نه ولش کن به تو ربطی نداره ولی یه زمانی دوسش داشتم ولی الان ندارم بلکه اون خدمتکار ماست
داشتم با خودم حرف میزدم
ا/ت: اقا
کوک: چی با منی
ا/ت: بله
کوک: خب چیه
ا/ت: اگه کاری ندارید تا برم بخوابم
کوک: به من چه برو
ا/ت: مرسی که اجازه میدید
کوک: ا/ت صبر کن
ا/ت: بله
کوک: هیچی برو
ا/ت: با اجازه
لبخندش هنوز دلمو میلرزونه ولی باید فراموشش کنم مهم نیست ولش کن رفتم تو اتاقم سعی کردم بخوابم خوابم نمیبرد یکم تو تختم دور خوردم که خوابم برد
فردا
از خواب بلند شدم رفتم بیرون
کوک: مامان من رفتم
لینا: کجا
کوک: سرکار دیگه
لینا: الان؟
کوک: اره دیگه
لینا: فک نمیکنی دیره
کوک: ساعت چنده
لینا: ۲ظهره
کوک: ها یعنی من چقدر دیشب خوابیدم
لینا: دیگه خودت میدونی
ا/ت: 😂
کوک: نخند
ا/ت: ببخشید
کوک: بخند
ا/ت: بله؟
کوک: هیچی خب برم بیرون یکم دور بزنم
لینا: باشه برو میخوای بری سرقرار
یه نگاهی به ا/ت کردم
کوک: نه بابا دوس دخترم کجا بود
لینا: نمیخوای دوس دختر پیدا کنی نمیخوای ازدواج کنی
کوک: چه گیری دادی به من فعلا کسیو زیرنظر ندارم
لینا: نگو زیر نظر ندارم بگو اون دوست بچگیتو پیدا نکردی
کوک: هی مامان
لینا: چیه
کوک: هی ا/ت چته
ا/ت: بله؟
کوک: برو چی میخوای
ا/ت: بله ببخشید
#فیک
#سناریو
۳۲.۲k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.