֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_223🎀•
دلبر كوچولو
با فهمیدن موضوع چشمام درشت کردم
-بله؟؟؟
سر تکون دادی که خودشم خندش گرفته بود تقصیر من چی بود موقع غذا همه چیزو دیر میگرفتم
-گذاشتی برای همین الان حرف چرت گفتنتو
-زودتر بخور باید برم عمارت بعدشم تهران
-تو هم که مثل مارکوپولو از اینور به اونور
-نباید شیرینی عقدمو میخوردم؟
-عقد جاری نشده که عقد نیست
-بالاخره من دوست میدارم شیرینی عقد الکیم بخورم
-منم با کمال میل و بدون هیچ مقاومتی تورو مهمون کردم
-دیگه چیزی نگو خندم بگیره میخاستی به زورم شده ببریم عمارت
نگاهی به ساعتش کرد
-ده دقیقه دیگه
-کوفت مرتیکه بی مغز من اینهمه چطوری بخورم
-میخواستی یکی سفارش بدی چاقو که بیخ گلوت نزاشته بودن کاه از خودت نبود کاهدون که از خودت بود
به هر ضرب زوری شد غذاهارو میزاشتم توی دهنم
-چطوری بخورم نامرد
خندش گرفته بود و به من چشم دوخته بود و اون دختره عفریته با حسرت به ما چشم دوخته بود
لبخند حرص دراری زدم با چشمام خط نشونی برای ارسلان کشیدم
دیاتا نبودم تلافی نکنم
#PART_223🎀•
دلبر كوچولو
با فهمیدن موضوع چشمام درشت کردم
-بله؟؟؟
سر تکون دادی که خودشم خندش گرفته بود تقصیر من چی بود موقع غذا همه چیزو دیر میگرفتم
-گذاشتی برای همین الان حرف چرت گفتنتو
-زودتر بخور باید برم عمارت بعدشم تهران
-تو هم که مثل مارکوپولو از اینور به اونور
-نباید شیرینی عقدمو میخوردم؟
-عقد جاری نشده که عقد نیست
-بالاخره من دوست میدارم شیرینی عقد الکیم بخورم
-منم با کمال میل و بدون هیچ مقاومتی تورو مهمون کردم
-دیگه چیزی نگو خندم بگیره میخاستی به زورم شده ببریم عمارت
نگاهی به ساعتش کرد
-ده دقیقه دیگه
-کوفت مرتیکه بی مغز من اینهمه چطوری بخورم
-میخواستی یکی سفارش بدی چاقو که بیخ گلوت نزاشته بودن کاه از خودت نبود کاهدون که از خودت بود
به هر ضرب زوری شد غذاهارو میزاشتم توی دهنم
-چطوری بخورم نامرد
خندش گرفته بود و به من چشم دوخته بود و اون دختره عفریته با حسرت به ما چشم دوخته بود
لبخند حرص دراری زدم با چشمام خط نشونی برای ارسلان کشیدم
دیاتا نبودم تلافی نکنم
۴.۶k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.