غم داشتم و غم خوردن بلد نبودم از بس که تو توی گوشم خوانده
غم داشتم و غم خوردن بلد نبودم از بس که تو توی گوشم خوانده بودی «بگو دل را که گرد غم نگردد/ ازیرا غم به خوردن کم نگردد
مگرد ای مرغ دل پیرامن غم/ که در غم پر و پا محکم نگردد»
غم داشتم و میگفتی هوا آفتابیست، غم نخور، حال همه خوبست، غم نخور، فعلاً که زندهای، غم نخور.
غم داشتم و غمخوردن یادم رفته بود. فکر میکردم چقدر پهلوانم که پشت غمهایم را به خاک میمالم و فراموش میکنم.
میگفتی «غم را لطف لقب کن، ز غم و درد طرب کن» و همیشه همین کار را میکردم، چون حرف تو برای من وحی منزل بود.
ولی غمهایی که حالا دارم، غمهایی که حالا داریم، چیزهایی که دیدهایم و میبینیم، طرب کردنی نیست آقا! هرچقدر هم توی سر خودت بزنی و به دامن ادبیات و اساطیر چنگ بیاندازی و «ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم» بخوانی و توی پارچ آب فوت کنی و هر روز صبح یک لیوان سر بکشی، غمت به شادی بدل نمیشود و خاک اندوه از روی سر آدمها پاک نمیشود، جز که به باران اشک.
به قول دوستم «غصه از جایی سخت شد که آدمها فکر کردند وظیفه دارند همیشه شاد باشند یا همدیگر را شاد کنند، پس در غصههایشان از هم پنهان شدند».
•
پس حالا که «ازیرا غم به خوردن کم نگردد» بیا باهم سر این سفره بنشینیم و غم بخوریم، چون فیالحال، چیز دیگری باقی نمانده...
مگرد ای مرغ دل پیرامن غم/ که در غم پر و پا محکم نگردد»
غم داشتم و میگفتی هوا آفتابیست، غم نخور، حال همه خوبست، غم نخور، فعلاً که زندهای، غم نخور.
غم داشتم و غمخوردن یادم رفته بود. فکر میکردم چقدر پهلوانم که پشت غمهایم را به خاک میمالم و فراموش میکنم.
میگفتی «غم را لطف لقب کن، ز غم و درد طرب کن» و همیشه همین کار را میکردم، چون حرف تو برای من وحی منزل بود.
ولی غمهایی که حالا دارم، غمهایی که حالا داریم، چیزهایی که دیدهایم و میبینیم، طرب کردنی نیست آقا! هرچقدر هم توی سر خودت بزنی و به دامن ادبیات و اساطیر چنگ بیاندازی و «ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم» بخوانی و توی پارچ آب فوت کنی و هر روز صبح یک لیوان سر بکشی، غمت به شادی بدل نمیشود و خاک اندوه از روی سر آدمها پاک نمیشود، جز که به باران اشک.
به قول دوستم «غصه از جایی سخت شد که آدمها فکر کردند وظیفه دارند همیشه شاد باشند یا همدیگر را شاد کنند، پس در غصههایشان از هم پنهان شدند».
•
پس حالا که «ازیرا غم به خوردن کم نگردد» بیا باهم سر این سفره بنشینیم و غم بخوریم، چون فیالحال، چیز دیگری باقی نمانده...
۱۴.۱k
۲۳ دی ۱۴۰۰