قدیم ترها، خیلی قدیم تر، مثلا آن وقت ها که خواجه شمس الدی
قدیمترها، خیلی قدیمتر، مثلا آنوقتها که خواجه شمسالدین محمد، توی کوچهپسکوچههای شیراز گشت میزد و با شوخطبعی رندانهاش از اوضاع و احوال زمانه مینوشت، پارچه خیلی گران بود و اگر شما آدم ثروتمندی بودی و میخواستی مباهات کنی، لباسهای گشاد و بلند با آستینهای دراز میپوشیدی که پارچه بیشتری مصرف کنی و درمقابلش اگر پولی چیزی توی دستوبال نداشتی، لباسهات آستینکوتاه و تنگ و اینها بود.
و طبیعتاً اگر صوفیمسلک بودی و ادعای زهدت گریبان آسمان را پاره میکرد، ردای کهنهی مرقعی میپوشیدی از جنس صوف -که چه جنس بدی هم بود- و خب البته با آستینهای بغایت کوتاه.
ولی ما -آدمهای منورالفکر آن دوره که ازقضا رفاقتی هم با حافظ داشتیم- که کاری به درز و دالانهایی که با حرفهات به آسمان اضافه میکنی نداشتیم، دستت را میدیدیم که توی جیب خلقالله است و هی جلوی کس و ناکس دراز، نه آستین کوتاهت را؛ زهد خشکت را همراه چشمهای از اشک تمساح ترت میسوزاندیم به این فتوا که:
صوفی پیالهپیما، حافظ قرابهپرهیز
ای کوتهآستینان! تا کی درازدستی؟
و طبیعتاً اگر صوفیمسلک بودی و ادعای زهدت گریبان آسمان را پاره میکرد، ردای کهنهی مرقعی میپوشیدی از جنس صوف -که چه جنس بدی هم بود- و خب البته با آستینهای بغایت کوتاه.
ولی ما -آدمهای منورالفکر آن دوره که ازقضا رفاقتی هم با حافظ داشتیم- که کاری به درز و دالانهایی که با حرفهات به آسمان اضافه میکنی نداشتیم، دستت را میدیدیم که توی جیب خلقالله است و هی جلوی کس و ناکس دراز، نه آستین کوتاهت را؛ زهد خشکت را همراه چشمهای از اشک تمساح ترت میسوزاندیم به این فتوا که:
صوفی پیالهپیما، حافظ قرابهپرهیز
ای کوتهآستینان! تا کی درازدستی؟
۱۱.۹k
۲۴ دی ۱۴۰۰