P: 2
P: 2
که یهو عصبی برگشت سمتم وقتی دید منم اروم شد ولی تا قیافه ی
عصبیه منو دید گفت:
متین:عمم داداش خوبی طوری شده ؟
ارسام:میگه طوری شده اخه احمق بااین دختر بیجاره چیکارداری؟( عصبی)
ا.ت:من بیجاره نیستم فقط مظلومم(باگریه)
متین:نگاه بزار بزنم دندوناش بره ته هلغش
ارسام:متییین(عصبی)
متین :چیه این خودش تنش میخاره!
ارسام: توعم ساکت باشه دیگه
بیا تو برو منم الان میام
ا.ت:باشه😔🖐🏻🔪
بامتین یکم جرو بحص کردم بعدم رفتیم سر کلاس این زنگو زنگ بعد معلم نداشتیم ولی باید میموندیم مدرسه بچه ها رفتن تو حیاط ولی ا.ت نرفت
هی داشت با خودش حرف میزد منم موندم تو کلاس حس کردم اگه
بایکی حرف بزنه حالش خوب میشه پس بهش گفتم:
ارسام:ا.ت حالت خوب نمیخوای باکسی حرف بزنی؟
ا.ت:چرا میخوام ولی سانا نیست!😔
ارسام:میخوای بامن حرف بزنی قول میدم
پیش خودم بمونه😊
ا.ت:واقعن قرار نیست به کسی بگی
ارسام:معلوم کع نه
ات:باشه پس میگم🙂
ارسام:خب بگو دیگه
ا.ت من وقتی۱۱ سالم بود دوست داشتم ایدیل شم و شعر مینوشتم
میخودنم و.... ولی مادر ناتنیم شعرام رو پاره میکرده نمیزاشت بخونم
بهم خوب غذا نمیداد لباسای زیبام رو برمیداشت یا میسوزوند
وقتی۱۲سالم شد به پدرم گفت باید بندازیمش بیرون انداختنم بیرون
من خودم کار میکردم و پول درمیاوردم بعد یه مدت یه مرد پیداشد
واز ایران اودم کره بهم کمک کرد خانوادمم اومد بودن کره
من توی ۱۶سالگی ایدیشن دادم وقبول شدم وقتی این خبر
به اونا رسید اومدن ومنو بزور بردن خونه خودشون و نزاشتن
که ایدیل شم همیشه این حسرت رودارم که چرا ایدل نشدم
هرشب به ایدیل شدن فکر میکنم و گریه میکنم ناخوابم ببره😔🖐🏻
ارسام ویو
وقتی گریه میکرد دلم کباب میشود واقعن زندگیه دردناکی داشته
وقتی برم خونه باید پدرم رو از کشتن این منصرف کنم
ارسام:اوعه واقعا متافسم امیدوارم یه روزه به ارزوت برسی😊
ا.ت :ممنون که به حرفام گوش دادی وممنون که به کسی نمیگی😊🙂
خب خمارررررررری😁🖐🏻🔪
که یهو عصبی برگشت سمتم وقتی دید منم اروم شد ولی تا قیافه ی
عصبیه منو دید گفت:
متین:عمم داداش خوبی طوری شده ؟
ارسام:میگه طوری شده اخه احمق بااین دختر بیجاره چیکارداری؟( عصبی)
ا.ت:من بیجاره نیستم فقط مظلومم(باگریه)
متین:نگاه بزار بزنم دندوناش بره ته هلغش
ارسام:متییین(عصبی)
متین :چیه این خودش تنش میخاره!
ارسام: توعم ساکت باشه دیگه
بیا تو برو منم الان میام
ا.ت:باشه😔🖐🏻🔪
بامتین یکم جرو بحص کردم بعدم رفتیم سر کلاس این زنگو زنگ بعد معلم نداشتیم ولی باید میموندیم مدرسه بچه ها رفتن تو حیاط ولی ا.ت نرفت
هی داشت با خودش حرف میزد منم موندم تو کلاس حس کردم اگه
بایکی حرف بزنه حالش خوب میشه پس بهش گفتم:
ارسام:ا.ت حالت خوب نمیخوای باکسی حرف بزنی؟
ا.ت:چرا میخوام ولی سانا نیست!😔
ارسام:میخوای بامن حرف بزنی قول میدم
پیش خودم بمونه😊
ا.ت:واقعن قرار نیست به کسی بگی
ارسام:معلوم کع نه
ات:باشه پس میگم🙂
ارسام:خب بگو دیگه
ا.ت من وقتی۱۱ سالم بود دوست داشتم ایدیل شم و شعر مینوشتم
میخودنم و.... ولی مادر ناتنیم شعرام رو پاره میکرده نمیزاشت بخونم
بهم خوب غذا نمیداد لباسای زیبام رو برمیداشت یا میسوزوند
وقتی۱۲سالم شد به پدرم گفت باید بندازیمش بیرون انداختنم بیرون
من خودم کار میکردم و پول درمیاوردم بعد یه مدت یه مرد پیداشد
واز ایران اودم کره بهم کمک کرد خانوادمم اومد بودن کره
من توی ۱۶سالگی ایدیشن دادم وقبول شدم وقتی این خبر
به اونا رسید اومدن ومنو بزور بردن خونه خودشون و نزاشتن
که ایدیل شم همیشه این حسرت رودارم که چرا ایدل نشدم
هرشب به ایدیل شدن فکر میکنم و گریه میکنم ناخوابم ببره😔🖐🏻
ارسام ویو
وقتی گریه میکرد دلم کباب میشود واقعن زندگیه دردناکی داشته
وقتی برم خونه باید پدرم رو از کشتن این منصرف کنم
ارسام:اوعه واقعا متافسم امیدوارم یه روزه به ارزوت برسی😊
ا.ت :ممنون که به حرفام گوش دادی وممنون که به کسی نمیگی😊🙂
خب خمارررررررری😁🖐🏻🔪
۳.۱k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.