پارت 19 فصل 2 دزد پنهان
پارت 19 فصل 2 دزد پنهان
..................
داشت میزد ول کن نبود از وقتی شروع کرده بدون وقفه داره میزنه با زنجیر خسته شد با شلاق از شلاق خسته شد با مشت ، داره حرصی که از کارولین داره روی من خالی میکنه علاوه بر اون اینکه بهش گفتم من از جین جدا نمیشم عصبی ترش کرده هنوزم داشت میزد ولی الان لگد میزد دیگه حتی حال نداشتم حرف بزنم یهو تمومش کرد و نشست رو زمین جلوی من چشمام بسته بود نمیتونستم بازشون کنم
پدر جین : حا... لا فکر... کنم ... آدم شده... باشی( نفس نفس میزنه )
ا/ت : ......
پدر جین : انگار مُردی؟
با تمام جونی که برام مونده بود یا صدای خش دار گفتم
ا/ت : نه....نَمُ.. ردم
پدر جین : دلت میخواست بمیری
ا/ت : نَ... تا.. وق.. تی... جین.. هست
پدر جین : اون پسر منه مال منه نه مال تو
ا/ت : عم.. را ول.. ش نمی.. کنم
اینو که گفتم انگار دوباره جون گرفتو عصبی شد بلند شد و زنجیرو از روی زمین برداشت و بازم زد نمیدونم چقدر زد ولی بعد از اون حرفم دیگه هیچی یادم نمیاد وقتی چشمامو باز کردم روی تخت خواب بودم اتاق خودم بود من اینجا چیکار میکردم نمیتونستم تکون بخورم یه سرم بهم وصل بود و تمام بدنم پانسمان شده بود لباسمم عوض شده بود
دوروبرمو نگاه کردم هیچ کس نبود خداروشکر چشمامو بستم همین که چشمامو بستم خوابم برد
..........
نمیدونم چقدر خوابیدم ولی وقتی چشمامو باز کردم جینو دیدم رو تخت کنارم نشسته بود و زل زده بود به من ، چشماش اشکی بود تا منو دید اسممو صدا زد
جین : ا/ت ا/ت بهوش اومدی؟
اولین قطره اشک از چشمش افتاد رو دستم
با صدای گرفته گفتم :
ا/ت : ج..ین
جین : چیزی نگو خودتو خسته نکن
ا/ت : م.. ن چجو.. ری او.. مدم.. این.. جا
* فلش بک به وقتی که پدر جین ا/تو برد *
بعد از اینکه ا/تو برد گفتم ولم کنن گفتن که نمیشه
جین : ولم کنین
نگهبان : نمیشه آقا
جین : اونا دیگه رفتن منو ول کنید دیگه نمیتونم پیداشون کنم
باید دروغ میگفتم که جواب داد ولم کردن تا ولم کردن بُدو رفتم سمت ماشین دنبالم میومدن سوار ماشین شدمو درو قفل کردم که نتونن بیان داخل ماشین گاز دادم و رفتم امیدوارم اونجا باشن تا بتونم جلوشو بگیرم اگه جای دیگه ای باشن نمیتونم پیداشون کنم بعد از یک ربع رسیدم در بسته بود ولی قفلش نبود درو زدم باز نمیشد از پشت قفل کرده بود لعنت بهت در میزدم
جین : بابا ا/تو ول کن
جین : گفتم ولش کن تو بهم قول داده بودی
صدای جیغ میومد نه امکان نداره محکم تر در زدم
جین : تروخدا لطفا ولش کن
اما نه ولش نمیکرد همون جا جلوی در نشستم و دستامو تو موهام فرو بردم حالم خوب نبود اینکه نمیتونم برم داخل اینکه نمیتونم کاری کنم حالمو بدتر و بدتر میکرد 1 ساعت 2 ساعت 3 ساعت
................
5 ساعته گذشته ولی هنوزم که هنوزه درو باز نکرده 5 ساعته دارم در میزنم و التماس میکنم اما درو باز نمیکنه گریم گرفته بود نکنه بلایی سرش اورده باشه یهو در باز شد و بابام خونی اومد بیرون صورتش لباساش غرق خون بود متعجب بهش نگاه کردم
جین : این کارو نکردی نه
سرشو گرفت پایین
دوییدم سمت اتاق دیدمش وسط اتاق افتاده بود هیچ حرکتی نمیکرد همه ی زمین پره خون بود لباساش زمین صورتش نتونستم طاقت بیارم روی زانو هام افتادمو گریه میکردم چند دقیقه اینطوری موندم و بعد به خودم اومدم و بدو رفتم سمتش سرشو رو پام گذاشتم و آروم به صورتش میزدم که بهوش بیاد
جین : ا/ت... ا/ت نه این کارو با من نمیکنی تو منو تنها نمیزاری نه
* پایان فلش بک *
جین : بعدم تو رو بغل کردمو اوردم اینجا به دکتر گفتم بیاد و زخماتو پانسمان ....کنه
دومین اشک سومین اشک چهارمی و دیگه قابل شمردن نبودن
با تمام توانی که برام مونده بود دستمو رو دستش گزاشتم
ا/ت : گر.. یه نک.. ن
جین : من واقعا واقعا متاسفم
ا/ت : تو... چرا.. چرا.. متا... سفی
جین : پدرم... پدرم اینکارو کرد
ا/ت : میدو.. نم ول.. ی او.. ن باید.. متا.. سف باشه... نه.. تو
جین : دیگه هیچ وقت اینکارو نکن
ا/ت : .....
جین : ا/ت
ا/ت : .....
از نفسای مرتبش میشد فهمید که خوابش برده
موهاشو نوازش میکردم
جین: خوشحالم که تنهام نزاشتی
پتو رو روش کشیدم و درو آروم باز کردمو و رفتم بیرون وقتی درو بستم با قدمای بلند به سمت اتاقش رفتم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
گفتم اینم بزارم 😂🫂
..................
داشت میزد ول کن نبود از وقتی شروع کرده بدون وقفه داره میزنه با زنجیر خسته شد با شلاق از شلاق خسته شد با مشت ، داره حرصی که از کارولین داره روی من خالی میکنه علاوه بر اون اینکه بهش گفتم من از جین جدا نمیشم عصبی ترش کرده هنوزم داشت میزد ولی الان لگد میزد دیگه حتی حال نداشتم حرف بزنم یهو تمومش کرد و نشست رو زمین جلوی من چشمام بسته بود نمیتونستم بازشون کنم
پدر جین : حا... لا فکر... کنم ... آدم شده... باشی( نفس نفس میزنه )
ا/ت : ......
پدر جین : انگار مُردی؟
با تمام جونی که برام مونده بود یا صدای خش دار گفتم
ا/ت : نه....نَمُ.. ردم
پدر جین : دلت میخواست بمیری
ا/ت : نَ... تا.. وق.. تی... جین.. هست
پدر جین : اون پسر منه مال منه نه مال تو
ا/ت : عم.. را ول.. ش نمی.. کنم
اینو که گفتم انگار دوباره جون گرفتو عصبی شد بلند شد و زنجیرو از روی زمین برداشت و بازم زد نمیدونم چقدر زد ولی بعد از اون حرفم دیگه هیچی یادم نمیاد وقتی چشمامو باز کردم روی تخت خواب بودم اتاق خودم بود من اینجا چیکار میکردم نمیتونستم تکون بخورم یه سرم بهم وصل بود و تمام بدنم پانسمان شده بود لباسمم عوض شده بود
دوروبرمو نگاه کردم هیچ کس نبود خداروشکر چشمامو بستم همین که چشمامو بستم خوابم برد
..........
نمیدونم چقدر خوابیدم ولی وقتی چشمامو باز کردم جینو دیدم رو تخت کنارم نشسته بود و زل زده بود به من ، چشماش اشکی بود تا منو دید اسممو صدا زد
جین : ا/ت ا/ت بهوش اومدی؟
اولین قطره اشک از چشمش افتاد رو دستم
با صدای گرفته گفتم :
ا/ت : ج..ین
جین : چیزی نگو خودتو خسته نکن
ا/ت : م.. ن چجو.. ری او.. مدم.. این.. جا
* فلش بک به وقتی که پدر جین ا/تو برد *
بعد از اینکه ا/تو برد گفتم ولم کنن گفتن که نمیشه
جین : ولم کنین
نگهبان : نمیشه آقا
جین : اونا دیگه رفتن منو ول کنید دیگه نمیتونم پیداشون کنم
باید دروغ میگفتم که جواب داد ولم کردن تا ولم کردن بُدو رفتم سمت ماشین دنبالم میومدن سوار ماشین شدمو درو قفل کردم که نتونن بیان داخل ماشین گاز دادم و رفتم امیدوارم اونجا باشن تا بتونم جلوشو بگیرم اگه جای دیگه ای باشن نمیتونم پیداشون کنم بعد از یک ربع رسیدم در بسته بود ولی قفلش نبود درو زدم باز نمیشد از پشت قفل کرده بود لعنت بهت در میزدم
جین : بابا ا/تو ول کن
جین : گفتم ولش کن تو بهم قول داده بودی
صدای جیغ میومد نه امکان نداره محکم تر در زدم
جین : تروخدا لطفا ولش کن
اما نه ولش نمیکرد همون جا جلوی در نشستم و دستامو تو موهام فرو بردم حالم خوب نبود اینکه نمیتونم برم داخل اینکه نمیتونم کاری کنم حالمو بدتر و بدتر میکرد 1 ساعت 2 ساعت 3 ساعت
................
5 ساعته گذشته ولی هنوزم که هنوزه درو باز نکرده 5 ساعته دارم در میزنم و التماس میکنم اما درو باز نمیکنه گریم گرفته بود نکنه بلایی سرش اورده باشه یهو در باز شد و بابام خونی اومد بیرون صورتش لباساش غرق خون بود متعجب بهش نگاه کردم
جین : این کارو نکردی نه
سرشو گرفت پایین
دوییدم سمت اتاق دیدمش وسط اتاق افتاده بود هیچ حرکتی نمیکرد همه ی زمین پره خون بود لباساش زمین صورتش نتونستم طاقت بیارم روی زانو هام افتادمو گریه میکردم چند دقیقه اینطوری موندم و بعد به خودم اومدم و بدو رفتم سمتش سرشو رو پام گذاشتم و آروم به صورتش میزدم که بهوش بیاد
جین : ا/ت... ا/ت نه این کارو با من نمیکنی تو منو تنها نمیزاری نه
* پایان فلش بک *
جین : بعدم تو رو بغل کردمو اوردم اینجا به دکتر گفتم بیاد و زخماتو پانسمان ....کنه
دومین اشک سومین اشک چهارمی و دیگه قابل شمردن نبودن
با تمام توانی که برام مونده بود دستمو رو دستش گزاشتم
ا/ت : گر.. یه نک.. ن
جین : من واقعا واقعا متاسفم
ا/ت : تو... چرا.. چرا.. متا... سفی
جین : پدرم... پدرم اینکارو کرد
ا/ت : میدو.. نم ول.. ی او.. ن باید.. متا.. سف باشه... نه.. تو
جین : دیگه هیچ وقت اینکارو نکن
ا/ت : .....
جین : ا/ت
ا/ت : .....
از نفسای مرتبش میشد فهمید که خوابش برده
موهاشو نوازش میکردم
جین: خوشحالم که تنهام نزاشتی
پتو رو روش کشیدم و درو آروم باز کردمو و رفتم بیرون وقتی درو بستم با قدمای بلند به سمت اتاقش رفتم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
گفتم اینم بزارم 😂🫂
۶۰.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.