پارت 18 فصل دوم دزد پنهان
پارت 18 فصل دوم دزد پنهان
از زبان راوی
لباساشو عوض کرد اومد و کنار ا/ت خوابید تا اون موقع گونه های ا/ت خشک شده بود ا/تو در آغوش گرفت و به خواب فرو رفت در حالی که ا/ت تا صبح خوابش نبرد و در همون حالت تا صبح موند صبح ساعت 9 بود که جین حاضر شده بودو بعد از بوسیدن گونه ی ا/ت به سرکارش رفت
پایان از دید راوی
ا/ت ویو
تا خود صبح خواب به چشمم نیومد صبح وقتی رفت سرکار از جام پاشدم و از پنجره بهش نگاه میکردم
ا/ت : داری چیکار میکنی جین
لباس پوشیدمو رفتم پایین میز پهن بود و کورالین و پدر جین سر میز بودن سلام کردم و صبح بخیر گفتم داشتم میرفتم سمت در
کورالین : ا/ت بیا صبحونه بخور
ا/ت : نه من باید برم خداحافظ
کورالین : خداحافظ
رفتم سمت در نصف راهو پیاده رفتم متوجه این بودم که یکی داره تعقیبم میکنه برای همین رفتم داخل یه کوچه کوچه به مسیر من راه داشت لعنتی ول کن نیست اونم اومد داخل کوچه تا رسیدم به آخر کوچه رفتم سمت راست تا از دیدش خارج شدم دوییدم انقدر دوییدم که دیگه ندیدمش خب به هرحال کارم اینه دوییدم و فرار کردن انقدر سریع میدوییدم که هیچ کس نمیتونست منو بگیره وقتی مطمعن شدم ردمو گم کرد یه جا وایسادم نفس نفس میزدم چند تا نفس عمیق کشیدمو به راهم ادامه دادم وقتی رسیدم به مقصد دورو برمون نگاه کردم مطمعن بودم کسی نیست کسیم نبود خداروشکر درو زدم
جک : رمز
ا/ت : جک خوشگله
درو باز کرد
جک : سلام ا/ت چخبرا دختر دیروز نیومدی
ا/ت : آره وقت نکردم
جک : بیا تو برامون تعریف کن
رفتم داخل
رئیس : جک پسرم کیه ؟
جک : ا/ت اومده رئیس
رئیس اومد جلومون
رئیس : سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت : خوبم شما چطورید؟
رئیس : خوبیم مگه نه جک
جک : آره آره
ا/ت : خبریه؟
جک : نه خبری نیست
رفتم سمت جک تو چشماش نگاه کردم
ا/ت : میگی یا نه؟
جک : خب خب چیزه
ا/ت : هوم؟
جک : خب یه ماموریت دیگه هست تو خونه ی یه دختره باید بریم اونجا
ا/ت : بریم؟
جک : با اصرار ای من 2 تایی میریم ماموریت
ذوق کردم بهرحال 2 تایی بهتر از تنهاییه
ا/ت : واقعا؟
جک : هوم
رفتم بغلش کردم
ا/ت : خیلی خوب شد
اونم متقابلا بغلم کرد
جک : آره
از هم جدا شدیم رئیس پوکر نگامون میکرد
رئیس : هنوزم مثل بچه ها میمونید بزرگ نمیشید نه؟
ا/ت و جک : فکر نکنم
هر 3 مون خندیدیم
رئیس : بسه دیگه
ا/ت : چشم کی باید بریم؟
رئیس : دو روز دیگه
ا/ت : تا این 2 روز کار دیگه ای نیست؟
رئیس : نه
ا/ت : آره همینه
جک : فعلا که کاری نداریم میای یه دست گیم بزنیم آخه چند بار با رئیس بازی کردم ولی خب همش میبازه اصلا بلد نیست
بهش خندیدم
ا/ت : البته خب ایندفعه تو میبازی
جک : حالا میبینیم
ا/ت : میبینیم
رفتیم سمت دسته ها و شروع کردیم این بازی رو خیلی خوب بلد بودم چون 2 سال تموم بازی میکردم دست اولو بردم
جک : قبول نیست تو تقلب کردی
ا/ت : هی الان که تو داری تقلب میکنی
جک : اصلا دسته ها عوض
ا/ت : قبوله
دسته هارو عوض کردیم و شروع کردیم به بازی کردن بازم من بردم اصلا این بازی رو برای من ساختن
جک : چطور؟
ا/ت : من که گفتم
جک : بهم بگو چطور میبری
ا/ت : نمیگم
جک : گفتم بگو
ا/ت : گفتم نمیگم
همینطوری داشتیم دعوا میکردیم که اومد و دستامو گرفت
ا/ت : چی کار میکنی؟
جک : تا نگی ولت نمیکنم
ا/ت : هی
جک : همینی که هست
ا/ت : باشه اول و آخرش که مجبوری ولم کنی
جک : نه
بعد از 5 دقیقه دیگه نتونستم سرجام بشینم یدونه زدم به مچ پاش که صداش دراومد
جک : هی چیکار میکنی
دوباره زدم که دستامو ول کرد و با دستاش پاشو گرفت سریع بلند شدم و وایسادم
جک : آیی من فقط ازت خواستم تا بهم بگی چجوری برنده میشی
ا/ت : که از این به بعد تو از من ببری؟
جک : دقیقا
ا/ت : عمرا
سریع دوییدم سمت در و گفتم :
ا/ت : خداحافظ همگی من دیگه میرم
رئیس : خداحافظ
جک : وایسا
ا/ت : خداحافظ
سریع درو بستم و رفتم بیرون
ساعت مچیمو نگاه کردم ساعت 2 و 40 دقیقه بود خداروشکر ایندفعه دیر نکردم سوار تاکسی شدم و رسیدم خونه وقتی رسیدم ساعت 2 و 50 دقیقه بود و جین هنوز نیومده بود رفتم بالا تو اتاق لباسامو عوض کردم و اومدم بیرون جینو تو راه دیدم
ا/ت : سلام
جین : سلام چخبر؟
ا/ت : سلامتی
جین : حالت خوبه ؟
ا/ت : آره خوبم تو چطوری؟
جین : عاا خوبم مرسی
اومد گونمو ببوسه که خودمو کشیدم کنار
ا/ت : بهتره بریم سر سفره ناهار
بعدم رفتم پایین
جین ویو
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی داشت میرفت بیرون
از زبان راوی
لباساشو عوض کرد اومد و کنار ا/ت خوابید تا اون موقع گونه های ا/ت خشک شده بود ا/تو در آغوش گرفت و به خواب فرو رفت در حالی که ا/ت تا صبح خوابش نبرد و در همون حالت تا صبح موند صبح ساعت 9 بود که جین حاضر شده بودو بعد از بوسیدن گونه ی ا/ت به سرکارش رفت
پایان از دید راوی
ا/ت ویو
تا خود صبح خواب به چشمم نیومد صبح وقتی رفت سرکار از جام پاشدم و از پنجره بهش نگاه میکردم
ا/ت : داری چیکار میکنی جین
لباس پوشیدمو رفتم پایین میز پهن بود و کورالین و پدر جین سر میز بودن سلام کردم و صبح بخیر گفتم داشتم میرفتم سمت در
کورالین : ا/ت بیا صبحونه بخور
ا/ت : نه من باید برم خداحافظ
کورالین : خداحافظ
رفتم سمت در نصف راهو پیاده رفتم متوجه این بودم که یکی داره تعقیبم میکنه برای همین رفتم داخل یه کوچه کوچه به مسیر من راه داشت لعنتی ول کن نیست اونم اومد داخل کوچه تا رسیدم به آخر کوچه رفتم سمت راست تا از دیدش خارج شدم دوییدم انقدر دوییدم که دیگه ندیدمش خب به هرحال کارم اینه دوییدم و فرار کردن انقدر سریع میدوییدم که هیچ کس نمیتونست منو بگیره وقتی مطمعن شدم ردمو گم کرد یه جا وایسادم نفس نفس میزدم چند تا نفس عمیق کشیدمو به راهم ادامه دادم وقتی رسیدم به مقصد دورو برمون نگاه کردم مطمعن بودم کسی نیست کسیم نبود خداروشکر درو زدم
جک : رمز
ا/ت : جک خوشگله
درو باز کرد
جک : سلام ا/ت چخبرا دختر دیروز نیومدی
ا/ت : آره وقت نکردم
جک : بیا تو برامون تعریف کن
رفتم داخل
رئیس : جک پسرم کیه ؟
جک : ا/ت اومده رئیس
رئیس اومد جلومون
رئیس : سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت : خوبم شما چطورید؟
رئیس : خوبیم مگه نه جک
جک : آره آره
ا/ت : خبریه؟
جک : نه خبری نیست
رفتم سمت جک تو چشماش نگاه کردم
ا/ت : میگی یا نه؟
جک : خب خب چیزه
ا/ت : هوم؟
جک : خب یه ماموریت دیگه هست تو خونه ی یه دختره باید بریم اونجا
ا/ت : بریم؟
جک : با اصرار ای من 2 تایی میریم ماموریت
ذوق کردم بهرحال 2 تایی بهتر از تنهاییه
ا/ت : واقعا؟
جک : هوم
رفتم بغلش کردم
ا/ت : خیلی خوب شد
اونم متقابلا بغلم کرد
جک : آره
از هم جدا شدیم رئیس پوکر نگامون میکرد
رئیس : هنوزم مثل بچه ها میمونید بزرگ نمیشید نه؟
ا/ت و جک : فکر نکنم
هر 3 مون خندیدیم
رئیس : بسه دیگه
ا/ت : چشم کی باید بریم؟
رئیس : دو روز دیگه
ا/ت : تا این 2 روز کار دیگه ای نیست؟
رئیس : نه
ا/ت : آره همینه
جک : فعلا که کاری نداریم میای یه دست گیم بزنیم آخه چند بار با رئیس بازی کردم ولی خب همش میبازه اصلا بلد نیست
بهش خندیدم
ا/ت : البته خب ایندفعه تو میبازی
جک : حالا میبینیم
ا/ت : میبینیم
رفتیم سمت دسته ها و شروع کردیم این بازی رو خیلی خوب بلد بودم چون 2 سال تموم بازی میکردم دست اولو بردم
جک : قبول نیست تو تقلب کردی
ا/ت : هی الان که تو داری تقلب میکنی
جک : اصلا دسته ها عوض
ا/ت : قبوله
دسته هارو عوض کردیم و شروع کردیم به بازی کردن بازم من بردم اصلا این بازی رو برای من ساختن
جک : چطور؟
ا/ت : من که گفتم
جک : بهم بگو چطور میبری
ا/ت : نمیگم
جک : گفتم بگو
ا/ت : گفتم نمیگم
همینطوری داشتیم دعوا میکردیم که اومد و دستامو گرفت
ا/ت : چی کار میکنی؟
جک : تا نگی ولت نمیکنم
ا/ت : هی
جک : همینی که هست
ا/ت : باشه اول و آخرش که مجبوری ولم کنی
جک : نه
بعد از 5 دقیقه دیگه نتونستم سرجام بشینم یدونه زدم به مچ پاش که صداش دراومد
جک : هی چیکار میکنی
دوباره زدم که دستامو ول کرد و با دستاش پاشو گرفت سریع بلند شدم و وایسادم
جک : آیی من فقط ازت خواستم تا بهم بگی چجوری برنده میشی
ا/ت : که از این به بعد تو از من ببری؟
جک : دقیقا
ا/ت : عمرا
سریع دوییدم سمت در و گفتم :
ا/ت : خداحافظ همگی من دیگه میرم
رئیس : خداحافظ
جک : وایسا
ا/ت : خداحافظ
سریع درو بستم و رفتم بیرون
ساعت مچیمو نگاه کردم ساعت 2 و 40 دقیقه بود خداروشکر ایندفعه دیر نکردم سوار تاکسی شدم و رسیدم خونه وقتی رسیدم ساعت 2 و 50 دقیقه بود و جین هنوز نیومده بود رفتم بالا تو اتاق لباسامو عوض کردم و اومدم بیرون جینو تو راه دیدم
ا/ت : سلام
جین : سلام چخبر؟
ا/ت : سلامتی
جین : حالت خوبه ؟
ا/ت : آره خوبم تو چطوری؟
جین : عاا خوبم مرسی
اومد گونمو ببوسه که خودمو کشیدم کنار
ا/ت : بهتره بریم سر سفره ناهار
بعدم رفتم پایین
جین ویو
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی داشت میرفت بیرون
۱۱۲.۳k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.