پارت دوم
پارت دوم
2
بعد از چند دقیقه که یجی خوابید دیدم جونگ کوک هم خوابش برده ولی من نگران بودم
رفتم بالا سر جونگ کوک که دیدم بدجور تب کرده
سریع رفتم پایین یه تشت اب و چندتا دستمال اوردم و گذاشتم رو صورت و بدنش
هرچقدر منتظر بودم تغییر چندانی نکرد
وقتی تبش پایین اومد رفتم که بخوابم ولی دیدم اسمون روشن شده
به ساعت دیواری نگاه کردم دیدم ساعت 7 صبحه
هنوز نگران بودم پس کنار جونگ کوک رو زمین نشستم
*ساعت 12 ظهر*
کوکی ویو
با نور شدید خورشید که تو صورتم بود بیدار شدم
دیدم که ات کف زمین خوابیده و یجی هم رو تختش
پاشدم ات رو گذاشتم رو تخت و خودمم رفتم آشپز خونه
پنج دقیقه هم نشده بود که دیدم ات اومد
_سلام خوشگلم*کلا خوابالو عه*
+سلام، تو بشین من صبحونه اماده میکنم
_نه نه نه نه
+اتفاقا اره*عطسه*
_حالت خوب نیست بدتر میشی الان پاشو برو تو اتاق*هولش داد سمت پله ها*
+باشه بابا رفتم رفتم
2
بعد از چند دقیقه که یجی خوابید دیدم جونگ کوک هم خوابش برده ولی من نگران بودم
رفتم بالا سر جونگ کوک که دیدم بدجور تب کرده
سریع رفتم پایین یه تشت اب و چندتا دستمال اوردم و گذاشتم رو صورت و بدنش
هرچقدر منتظر بودم تغییر چندانی نکرد
وقتی تبش پایین اومد رفتم که بخوابم ولی دیدم اسمون روشن شده
به ساعت دیواری نگاه کردم دیدم ساعت 7 صبحه
هنوز نگران بودم پس کنار جونگ کوک رو زمین نشستم
*ساعت 12 ظهر*
کوکی ویو
با نور شدید خورشید که تو صورتم بود بیدار شدم
دیدم که ات کف زمین خوابیده و یجی هم رو تختش
پاشدم ات رو گذاشتم رو تخت و خودمم رفتم آشپز خونه
پنج دقیقه هم نشده بود که دیدم ات اومد
_سلام خوشگلم*کلا خوابالو عه*
+سلام، تو بشین من صبحونه اماده میکنم
_نه نه نه نه
+اتفاقا اره*عطسه*
_حالت خوب نیست بدتر میشی الان پاشو برو تو اتاق*هولش داد سمت پله ها*
+باشه بابا رفتم رفتم
- ۱۱.۸k
- ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط