رمانپسازجدایی

#رمان_پس_از_جدایی


part : 06

که جونگکوک گفت : بسه دیگه ، خیر سرمون بالا سرِ مریضیم


اعضا موافقت کردن که تمومش کنیم و بعد نیم ساعت جیهوپ از جاش بلند شد

همه میخواستیم به طرف خونه هامون حرکت کنیم که بیدان ( دوست دختر تهیونگ ) گفت :








بیدان : نظرتون چیه بریم پاتیناژ ؟ ( اسکی رویِ یخ )

بنظر من اوکیِ ، البته اگه پرنسس جئون جئون جونگکوک رضایت بدن

_ کوهِ زهرمار من کِی اجازه ندادم ؟ * حرصی *

عجبااااا
بعد کلی بحث با جناب جئون تصمیم بر این شد که بریم



رفتیم رسیدیم پاتیناژ که بنده یادم افتاد بلد نیستم ( خاک تو کلت ا/ت )

دم گوش جونگکوک گفتم :

جوگکوکی

_ هوم

خرگوش عزیزم 🥺

_ چته ا/ت ؟

من بلد نیستم ( خو گ.وه میخوری پافشاری میکنی )

_ اشکال نداره بهت یاد میدم

ذوقققققق

رفتیم کفشامونو بگیریم که گفتن باید فرم پر کنیم ، فرمارو پر کردیم و پیش به سویِ بی نهایت و فراتر از آن شدیم

کفشامو به کمک جونگکوک پوشیدم و...
دیدگاه ها (۰)

#رمان_پس_از_جدایی part : 07 ( ویو ات ) به کمک جونگکوک کفشام...

#رمان_پس_از_جدایی _ برا چی ؟ تابان قرص خورده بردنش بیمارس...

یکم بحرفیم ..واقعیت اومدم حلالیت بطلبم چون اینترنت خر بازیش ...

از بیکاری سگ پاچه خوار شدم ترو قرآن بپرسید 🤣

پارت ۴ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط