Fakeyoongi 🌌
OrdinaryLife 🌙 p6🌙
جیهوپ :پروازمون زود شده
یونگی :عه... یونا پس بدو
یونا :بدویین بریم چمدونا رو بدیم
سه تایی سریع دوییدیم که یهو يه دختره اومد سمتمون
جینا :سلام عشقمممممم
یونگی :کی به این گفت... یا خود خدا چمدونا رو ببین
جیهوپ :عه سلام جینا چطوری؟
یونا :هوپی این دختره کیه؟
جیهوپ :خب.... دوست دخترمه
یونا :اوهههه اینم مياد؟
جیهوپ :بله.... بله
جینا :یونگی شی چطوری؟
یونگی :ممنون خوبم
جینا :هوپی جونم این دختره کیه؟
جیهوپ :وکیلمونه
یونگی :بدویین بریم
رفتیم چمدونا رو تحويل دادیم کم کم سوار شدیم منو یونگی کنار هم نشستیم اون دوتا هم کنارهم
یونا :چرا حس می کنم دختر نچسبیه
یونگی :منم همین حسو دارم
یونا :اوممم
خلبان :مسافرین محترم کمربند هارو ببندین خونسردی تونم حفظ کنین ميخوایم پرواز کنیم
یونا :آخ لعنتی بد جوري استرس دارم
ویو یونا :
دستام داشت میلرزید تپش قلب گرفتم استرس داشتم چون اولین بارم بود
یونگی :اولین بارته؟!
برايه اینکه ضایع نشم
یونا :بله
یونگی :مشخصه..... چرا حالا انقدر استرس گرفتی
یونا :من....من عادتمه
داشتم به پنجره نگاه می کردم که یهو دستام گرم شد استرسم کم شد ولی ضربان قلبم رفت رو هزار
آره حدسم درست بود یونگی دستامو گرفته بود نميدونم یهو چه حسه عجیبی بهم دست داد
يونگی :خوبی؟
یونا :ا....آره ممنونم
یونگی :خواهش می کنم.... فقط سروصدا نکن ميخوام بخوابم دیشب دیر خوابیدم
یونا :چشم... چشم
بالاخره راه افتادیمو بعد از ساعت ها رسیدیم
یونا: یونگی یونگی
یونگی :بیدار شيد رسیدیم
یونگی :اوممم باشه
بلند شدیم داشتیم از هواپیما ميرفتيم بیرون نميدونم چرا چندشم ميشد وقتی جینا رو میدیدم
رفتیم داخل فرودگاه که هوپی با چمدونا اومد
جیهوپ :بفرمايين اینم از چمدونا
یونا :ممنون
یونگی: هتل رو هماهنگ کردی؟
جیهوپ :آره.. بریم تاکسی هم منتظرمونه
یونگی :بریم
رفتیم سوار ماشین شدیمو بعد از نیم ساعت رسیدیم
یونا :آخ چقدر خستم
جیهوپ :بفرمايين اینم از کلیدا
یونا :چرا دوتاس؟!
جیهوپ :چون شما و یونگی تو يه اتاق منو جینا هم يه اتاق
یونا :نميشه منو جینا تو يه اتاق باشیم
جینا :نع نميشه
یونگی :ول کن بریم بالا
رفتیم بالا اتاقامون بغل هم بود هردومون رفتیم تو اتاقامون
یونگی :آخ که چقدر خستم
یونا :مننننمممممم
یونگی :من ميرم بخوابم غروب بيدارم کن
یونا :باشه
یونگی تو حال خوابید منم رفتم تو اتاقم لباس راحتی پوشیدم و خودمو پرت کردم رو تخت و مثه سنگ خوابیدم
حدود یک روزو نصفی تو هواپیما بودیم چون راهمون خیلی دور بود ...
فلش بک به غروب.....
شرط دو پارت بعدی: 35 تا لایک
جیهوپ :پروازمون زود شده
یونگی :عه... یونا پس بدو
یونا :بدویین بریم چمدونا رو بدیم
سه تایی سریع دوییدیم که یهو يه دختره اومد سمتمون
جینا :سلام عشقمممممم
یونگی :کی به این گفت... یا خود خدا چمدونا رو ببین
جیهوپ :عه سلام جینا چطوری؟
یونا :هوپی این دختره کیه؟
جیهوپ :خب.... دوست دخترمه
یونا :اوهههه اینم مياد؟
جیهوپ :بله.... بله
جینا :یونگی شی چطوری؟
یونگی :ممنون خوبم
جینا :هوپی جونم این دختره کیه؟
جیهوپ :وکیلمونه
یونگی :بدویین بریم
رفتیم چمدونا رو تحويل دادیم کم کم سوار شدیم منو یونگی کنار هم نشستیم اون دوتا هم کنارهم
یونا :چرا حس می کنم دختر نچسبیه
یونگی :منم همین حسو دارم
یونا :اوممم
خلبان :مسافرین محترم کمربند هارو ببندین خونسردی تونم حفظ کنین ميخوایم پرواز کنیم
یونا :آخ لعنتی بد جوري استرس دارم
ویو یونا :
دستام داشت میلرزید تپش قلب گرفتم استرس داشتم چون اولین بارم بود
یونگی :اولین بارته؟!
برايه اینکه ضایع نشم
یونا :بله
یونگی :مشخصه..... چرا حالا انقدر استرس گرفتی
یونا :من....من عادتمه
داشتم به پنجره نگاه می کردم که یهو دستام گرم شد استرسم کم شد ولی ضربان قلبم رفت رو هزار
آره حدسم درست بود یونگی دستامو گرفته بود نميدونم یهو چه حسه عجیبی بهم دست داد
يونگی :خوبی؟
یونا :ا....آره ممنونم
یونگی :خواهش می کنم.... فقط سروصدا نکن ميخوام بخوابم دیشب دیر خوابیدم
یونا :چشم... چشم
بالاخره راه افتادیمو بعد از ساعت ها رسیدیم
یونا: یونگی یونگی
یونگی :بیدار شيد رسیدیم
یونگی :اوممم باشه
بلند شدیم داشتیم از هواپیما ميرفتيم بیرون نميدونم چرا چندشم ميشد وقتی جینا رو میدیدم
رفتیم داخل فرودگاه که هوپی با چمدونا اومد
جیهوپ :بفرمايين اینم از چمدونا
یونا :ممنون
یونگی: هتل رو هماهنگ کردی؟
جیهوپ :آره.. بریم تاکسی هم منتظرمونه
یونگی :بریم
رفتیم سوار ماشین شدیمو بعد از نیم ساعت رسیدیم
یونا :آخ چقدر خستم
جیهوپ :بفرمايين اینم از کلیدا
یونا :چرا دوتاس؟!
جیهوپ :چون شما و یونگی تو يه اتاق منو جینا هم يه اتاق
یونا :نميشه منو جینا تو يه اتاق باشیم
جینا :نع نميشه
یونگی :ول کن بریم بالا
رفتیم بالا اتاقامون بغل هم بود هردومون رفتیم تو اتاقامون
یونگی :آخ که چقدر خستم
یونا :مننننمممممم
یونگی :من ميرم بخوابم غروب بيدارم کن
یونا :باشه
یونگی تو حال خوابید منم رفتم تو اتاقم لباس راحتی پوشیدم و خودمو پرت کردم رو تخت و مثه سنگ خوابیدم
حدود یک روزو نصفی تو هواپیما بودیم چون راهمون خیلی دور بود ...
فلش بک به غروب.....
شرط دو پارت بعدی: 35 تا لایک
۸.۷k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.