پارت

پارت ۵


ویو جنی
وقتی از اتاق عمل بیرون اومدم همه جارو چهارتا میدیدم وقتی به واگن خودم رفتم همه اعضا اونجا منتظرم بودن با ی عالمه خوراکی و کیک و نودل همه جارو برام تزئین کرده بودن خیلی خوشحال شدم با هم جشن گرفتیمو....


۲ ساعت بعد
☆: خیلی ممنونم بچه هاواقعا بهم خوش گذشت
؛ * ×: خواهش میکنیم اینکه چیزی نبود
!: خانم جنی کیم
☆: بله
! : ی خبر بد!
☆: چه خبری(با ترس)
!: شما به دلیل اینکه تازه عمل کردین بلید تا سه روز اینجا بستری و تحت درمان باشین
☆: چ...... چچ.. چی؟
*: نگران نباش ما هروز میایم اینجا و برات درس های جدید رو تعریف و مرور میکنیم
×: اره لیسا درست میگه ماهروز میایم پیشت و بهت سر میزنیم
☆: اما....
حرف رو تموم نکرده بود که لیسا گفت...
*: اما و اکر نداره دیگه(با خنده)
☆: باشه(با خنده)


ویو جنی

وقت رفتن بود همه ی اعضا رفتن به خاطر عمل خیلی سرم درد میکرد برای همین زود خوابم برد
فردای آن روز.....

ببخشید اگه این پارت کم بود پارت بعدی جبران میکنم
راستی اگه امار ۲۰۰ بشه درباره ی بی تی اس هم ی رمان مینویسم
دیدگاه ها (۰)

پارت ۶ویو جنی صبح شده بود چشمام رو باز کردم و به سقف خیره شد...

مایکی...... اصـــــــــــکی ممنوع

پارت ۴ دو روز بعد.... ویو لیسا تقریباً صبح شده بود اونقدری خ...

پارت ۳که بعد از چند دقیقه دکتر وارد واگنی که جنی داخلش بود ش...

دختر جهنمی

واییی باورم نمیشه دارم پارت میزارم شما هم ؟خب بریم سراغ فیک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط