عشق اجباری

عشق اجباری
پارت ۲۰
۱۰ دقیقه میشد که لیلا جون رفته بود طوبی خانم اومد و گفت « لطفاً ۵ دقیقه دیگه از پله ها بیاین پایین» مانلی « باشه» ۵ دقیقه بعد از رفتن طوبی خانم با سانی رفتیم تا از راه پله ها بریم پایین چون پله ها پیچ داشت با کفش های پاشنه بلند و تور بلند پایین رفتن ازش سخت . سانی جلو تر از من راه افتاد و منم پشت سرش بودم .
#دانیال
بهمون گفتن که تا چند دقیقه دیگه دخترا میان . دل تو دلم نبود که مانلی رو ببینم . به خودش گفته بودم که بخاطر ایلیا دارم باهاش ازدواج می کنم ولی دلیل واقعی این بود که عاشقشم . کل سالن ساکت بود فقط صدای پاشنه ی کفش میومد. اول از همه ساناز وارد سالن شد بعدشم مانلی اومد .
یه لحظه نفس کشیدن یادم رفت تو اون لباس سفید مثل فرشته شده بود موهای خوشگل طلاییش رو فر کرده بود.
ایلیا زود تر از من به خودش اومد و رفت دست ساناز رو گرفت تا از پله ی آخر بیاد پایین . بعد از ایلیا من رفتم و دست مانلی رو گرفتم
دیدگاه ها (۵)

عشق اجباریپارت ۲۱ #مانلیپشت ساناز از پله پایین می رفتم که بر...

عشق اجباریپارت ۲۲ قبل از اینکه بشینم تو جایگاه محبوبه جون او...

عشق اجباریپارت ۱۹ همین جوری که داشتم فک می کردم صدای در زدن ...

ممنونم از حمایتتون 💜💜

جیمین فیک زندگی پارت ۴۵#

نام فیک:عشق مخفیPart:16ویو ات*بعد از قطع کردن تلفن مادرم بهم...

#invisiblelovePart_13جونگکوک: خوشگل کردیهائون: خوشگل بودم ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط