پارت ۶
پارت ۶
هوفففف مردم چقدر تمرین کنیم آخه من که بلدم بازم دارم مثل خر تمرین میکنم خسته شدم بابا خوبه دو روز دیگه شروع میشه مسابقات
مربی:همهگی جمع شین اینجا میخوام یه چیزی بهتون بگم
بچه ها:نمیشه فردا بگین الان خسته ایم
مربی:حرف نباشه خوب داشتم میگفتم فردا مسابقات والیبال بین تیم کره و فرانسه اگه خواستین فردا آزاد هستین برین و نگاه کنین یکم مدل مسابقه دستتون بیاد
جون هی:نکه تا حالا مسابقه ندادیم
مربی:خفه شو همهگی مرخصید
رفتیم هتل میخواستم برم و مسابقه رو نگا کنیم اونه جه مسابقه ای تیم جانگ کوک هس اشکال نداره خوب میرم دیگه بهتر از الاف گشتن هس دیگه این چند روز هم خیلی تمرین کردم پس پیش به سوی دیدین مسابقه هووووو
(فردا)
(از زبان جون هی)
چقدر آدم آمده همشونم عکس جانگ کوک و دستشون بود ندید بدیدا خو خودشو میبینید چیکار به عکسش داری داشتم داشتم با اون کفشای پاشنه بلند سفیدم راه میرفتم که خوردم به یه دختر من تعادلمو حفظ کردم ولی دختره شلپ خورد زمین و عکس از دستش افتاد
دختره:احمق جلوی چشمتو نگا کن اگه عکسه خراب بشه میکشمت
جون هی :شرمنده نمیخواستم اینطوری بشه میتونم کمکتون کنم
دختره:لازم نکرده گمشو
جون هی:حرف دهنتو بهم هی هیچی نمیگم هار نشو الان میخوام عکسو خراب کنم ببینم کی میخواد منو بکشه هانننن
آنقدر حرف آخرو تند کنیم بیچاره ترسید
دختره:خیلی خوب حالا یه اتفاقی افتاد چرا جوش میاری
جون هی: بازم میگم معذرت میخوام با اجازه مسابقه داره شروع میشه
دختره مثل فنر پاشد
دختره:وای خاک تو سرم الان میان
سریع رفت نشست سر جاش من نشستم مسابقه شروع شد نه آنگار راس میگن حرفیه خیلی خوب بازی میکنه منم والیبال خیلی دوس داشتم ولی نتونستم زیاد برم کلاساش چون هم دانشگاه داشتم هم به اندازه کافی له میشدم خلاصه بازی تموم شد و کره برنده شد یسسسس حالا خوبه اولین مسابقه اشون هس ولی خوب دیگه برگشتم هتل هنوز یکم وقت بود تا شب بشه تصمیم گرفتم برم شهر و یه غذای توپ بخورم از فردا مسابقه های ماهم شروع میشد باید برنده میشدم
اسلاید دوم لباس جون هی برای دیدین مسابقه بود
هوفففف مردم چقدر تمرین کنیم آخه من که بلدم بازم دارم مثل خر تمرین میکنم خسته شدم بابا خوبه دو روز دیگه شروع میشه مسابقات
مربی:همهگی جمع شین اینجا میخوام یه چیزی بهتون بگم
بچه ها:نمیشه فردا بگین الان خسته ایم
مربی:حرف نباشه خوب داشتم میگفتم فردا مسابقات والیبال بین تیم کره و فرانسه اگه خواستین فردا آزاد هستین برین و نگاه کنین یکم مدل مسابقه دستتون بیاد
جون هی:نکه تا حالا مسابقه ندادیم
مربی:خفه شو همهگی مرخصید
رفتیم هتل میخواستم برم و مسابقه رو نگا کنیم اونه جه مسابقه ای تیم جانگ کوک هس اشکال نداره خوب میرم دیگه بهتر از الاف گشتن هس دیگه این چند روز هم خیلی تمرین کردم پس پیش به سوی دیدین مسابقه هووووو
(فردا)
(از زبان جون هی)
چقدر آدم آمده همشونم عکس جانگ کوک و دستشون بود ندید بدیدا خو خودشو میبینید چیکار به عکسش داری داشتم داشتم با اون کفشای پاشنه بلند سفیدم راه میرفتم که خوردم به یه دختر من تعادلمو حفظ کردم ولی دختره شلپ خورد زمین و عکس از دستش افتاد
دختره:احمق جلوی چشمتو نگا کن اگه عکسه خراب بشه میکشمت
جون هی :شرمنده نمیخواستم اینطوری بشه میتونم کمکتون کنم
دختره:لازم نکرده گمشو
جون هی:حرف دهنتو بهم هی هیچی نمیگم هار نشو الان میخوام عکسو خراب کنم ببینم کی میخواد منو بکشه هانننن
آنقدر حرف آخرو تند کنیم بیچاره ترسید
دختره:خیلی خوب حالا یه اتفاقی افتاد چرا جوش میاری
جون هی: بازم میگم معذرت میخوام با اجازه مسابقه داره شروع میشه
دختره مثل فنر پاشد
دختره:وای خاک تو سرم الان میان
سریع رفت نشست سر جاش من نشستم مسابقه شروع شد نه آنگار راس میگن حرفیه خیلی خوب بازی میکنه منم والیبال خیلی دوس داشتم ولی نتونستم زیاد برم کلاساش چون هم دانشگاه داشتم هم به اندازه کافی له میشدم خلاصه بازی تموم شد و کره برنده شد یسسسس حالا خوبه اولین مسابقه اشون هس ولی خوب دیگه برگشتم هتل هنوز یکم وقت بود تا شب بشه تصمیم گرفتم برم شهر و یه غذای توپ بخورم از فردا مسابقه های ماهم شروع میشد باید برنده میشدم
اسلاید دوم لباس جون هی برای دیدین مسابقه بود
۱۰.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.