هم خندم گرفت لحنش بامزه بود هم دوست نداشتم بفهمن زندگیم چیه

#134
هم خندم گرفت لحنش بامزه بود هم دوست نداشتم بفهمن زندگیم چیه؟
ولی خب سپهرم حتما مجبور شده بگه دیگه تا بتونه با کمک اشکان فراریم بده
_ الزم نکرده تو از اینجا سالم ببرم بیرون خودم یه زن خوب پیدا میکنم واست
_ من زن نمیخوام که دختر میخوام
پسره پروی عوضی سرخ شدم از خجالت این چه حرفیه تو میزنی؟
با آرنج دست آزادم زدم تو پهلوش
_ بی فرهنگ
خندید
_ بپر باال که مرحله ی آخره
خندید
_ بپر باال که مرحله ی آخره
کی رسیدیم به ماشینش؟
انقدر با حرفاش سرم رو گرم کرد که اصال نفهمیدم االن یکی از پر استرس ترین لحظه ها رو گذروندم
سوار شدم و ماشین رو روشن کرد
_ آماده ای؟
_ آره
پاشو گذاشت رو گاز و د برو که رفتیم
با نگهبانی از قبل هماهنگ بود در رو باز بزاره تا از بیمارستان اومدیم بیرون چادر و زدم کنار و یه نفس راحت کشیدم
_ واایی اشکان دستت درد نکنه خیلی مدیونتم نمیتونم چجوری جبران کنم
_ عه به این زودی یادت رفت؟
_ چیو؟
_ قرار شد برام دختر پیدا کنی دیگ
اخم الود نگاهش کردم
_ تنت میخاره هاا
خندید
همون موقع تلفنش زنگ خورد با خنده جواب داد
سپهر بود بهش گفت تونستیم بیایم بیرون و با هم قرار گذاشتن
_ اولین ماشین پشت چراغ قرمز ایستادیم
دیدگاه ها (۱)

#135با اخم به آیینه ماشین نگاه میکرد _ آرشیدا ماشین شوهرت چی...

#136صدای موبایلش اومد باز _ تو جواب سپهر رو بده خودش رو کشت ...

#۱۳۳همون کار رو کردم _ آماده ام بریم وقت نداریم دوباره دستش...

#۱۳۱اوووف فقط جابه جا شده آروم در رو باز کردم و رفتم بیرون ا...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_270+مادر جون!! صدای خن...

انگشت کوچیکه پارت۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط