۱۳۳
#۱۳۳
همون کار رو کردم
_ آماده ام بریم وقت نداریم
دوباره دستش و برد تو پاکت و یه عروسک که شبیه نوزاد بود آورد بیرون
من متعجب نگاهش میکردم
_ بگیر تو بغلت یه جوری که انگار بچت و گرفتی
_ الزمه؟
_ آره مثال من و تو زن و شوهریم اینم بچمونه
خندم گرفته بود
بچه رو گرفتم تو بغلم نگاهش به پاهام افتاد
_ کفش نداری؟
_ نپوشیدم صدا نده
_ اگه ببینن شک برانگیزه
_ ینی دقت میکنن؟
_طوری نی بیا بریم فعال
از دستشویی رفتیم بیرون اشکان پشت سرم بود
قدم اول و برداشتیم که صدای مامان امیر رو شنیدم داشت با پرستار حرف میزد یا خدا خودت به خیر کن
از دستشویی رفتیم بیرون اشکان پشت سرم بود
قدم اول و برداشتیم که صدای مامان امیر رو شنیدم داشت با پرستار حرف میزد یا خدا خودت به خیر کن
_ اشکان مادرشوهرمه نبینتم
سریع دستش و دور بازوهام حلقه کرد و ژست خانواده های خوشبخت و گرفتیم
بدون جلب توجه داشتیم به سمت خروجی میرفتیم تنها اشکال پاهای برهنه ام بود
مادر امیر با سرعت از بغلمون گذشت
وایی داره میره بهش خبر بده
رسیدیم به دم در
امیر با دو تا از آدماش جلوی در بود و با مامانش حرف میزد
خشمش و از اینجا هم میتونسم درک کنم
مدام مشتش و میزد کف اون یکی دستش
داشتیم نزدیک میشدیم
سرم و تو سینه ی اشکان بردم و عروسکم جوری گرفتم که قشنگ ببینن مثال بچه دارم
_ از نقشت خوشت اومده ها؟ مجرد شدی میخوای بیام خواستگاریت؟
همون کار رو کردم
_ آماده ام بریم وقت نداریم
دوباره دستش و برد تو پاکت و یه عروسک که شبیه نوزاد بود آورد بیرون
من متعجب نگاهش میکردم
_ بگیر تو بغلت یه جوری که انگار بچت و گرفتی
_ الزمه؟
_ آره مثال من و تو زن و شوهریم اینم بچمونه
خندم گرفته بود
بچه رو گرفتم تو بغلم نگاهش به پاهام افتاد
_ کفش نداری؟
_ نپوشیدم صدا نده
_ اگه ببینن شک برانگیزه
_ ینی دقت میکنن؟
_طوری نی بیا بریم فعال
از دستشویی رفتیم بیرون اشکان پشت سرم بود
قدم اول و برداشتیم که صدای مامان امیر رو شنیدم داشت با پرستار حرف میزد یا خدا خودت به خیر کن
از دستشویی رفتیم بیرون اشکان پشت سرم بود
قدم اول و برداشتیم که صدای مامان امیر رو شنیدم داشت با پرستار حرف میزد یا خدا خودت به خیر کن
_ اشکان مادرشوهرمه نبینتم
سریع دستش و دور بازوهام حلقه کرد و ژست خانواده های خوشبخت و گرفتیم
بدون جلب توجه داشتیم به سمت خروجی میرفتیم تنها اشکال پاهای برهنه ام بود
مادر امیر با سرعت از بغلمون گذشت
وایی داره میره بهش خبر بده
رسیدیم به دم در
امیر با دو تا از آدماش جلوی در بود و با مامانش حرف میزد
خشمش و از اینجا هم میتونسم درک کنم
مدام مشتش و میزد کف اون یکی دستش
داشتیم نزدیک میشدیم
سرم و تو سینه ی اشکان بردم و عروسکم جوری گرفتم که قشنگ ببینن مثال بچه دارم
_ از نقشت خوشت اومده ها؟ مجرد شدی میخوای بیام خواستگاریت؟
۵.۸k
۲۳ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.