فیک عشقه زیبا پارت

فیک عشقه زیبا پارت 37

ویو ات
وفتی چشمامو باز کردم تویه اوتاقم بودم جونکوک کنارم نشسته بود زود نشستم و سقت بغلش کردم اشکام بی اختیارم میریختن
و میگفتم خیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود (در حال گریه)
ویو جونکوک
وقتی ات گریه میکرد خیلی عذاب وجدان داشتم
گفتم تخصیر منه اگه نمیرفتم هیچی اینجوری نمیشد
معذرت میخوام ات
بعدش ات رو از بغلم درآوردم و اشکاشو پاک کردم و صورتشو تو دستام قاب کردم و گفتم تموم شد من دیگه پیشتم نمیزارم دسته هیچی کسی بهت بخوره یا اذیتت کنن بعدش
آروم لبمو گذاشتم رویه گوشیه لبش خیلی عمیق بوسیدمش
بوسیدنش برام مثله مزه کردن شیرینی بود بعدش گفتم خیلی دلم واست تنگه شده غذا خوردی خوب معلومه که نخوردی تو استراحت کن من میرم به اجوما بگم برات غذا بیاره بعدش بلندشدم رفتم به اجوما گفتم برایه ات غذا بیاره که مادرمو دیدم
خواست چیزی بگه که وسطه حرفش پریدم و گفتم شما به چه حقی با همسرم یه همیچن رفتاری کردی ها( باداد) من از همه چی خبر داشتم که ات معلم نیست بعدشم
من بخاطر اینکه حاله تو خوب بشه رفتم باهاش ازدواج کردم اما الان چه خوب که باهاش ازدواج کردم حداقل همسری دارم که دوسم داشته باشه برات متعصفم واقعا این همه سال شمارو نشناخته بودم( باداد،)
عمه سانو همونجا تویه سالون نشسته بود بعدش بلندشد
و گفت جونکوک سره مادرت داد نزن
باعصبانیت سرش داد زدم و گفتم تو یکی خفشو تو حقه حرف زدن نداری فهمیدی
عمه سانوفت چی چرا اینجوری حرف میزنی با من هامن عمتم
بعدش با پوزخند گفتم الان باز میری خودتو از کدوم پله ها میندازی پایین و میگی که جونکوک منو از پله ها انداخت پایین و بعد روبه مادرم کردم و گفتم شما به حرفه این گوشی دادین ها این خودش خودشو از پله ها انداخت پایین
م/،ک،: بسه دیگه تو هم هی داری از اون دوختره بیشعور طرفداری میکنی من مادرتم مادرت
ویو جونکوک
دیگه نبینم که درمورد زنم همچین حرفی بزنی بعدشم اگه مادرم بودین میفهمیدین که ات رو اذیت کنید یعنی منو اذیت کردین
م/ک : خوب معلومه که هستم من تورو بزرگ کردم بیا اینجا کجا داری میری
ویو جونکوک
دیگه به حرفاش گوش نکردم و رفتم بالا پیشه ات دیدم غذاشو نخورده بود رفتم رویه تخت نشستم و گفتم اگه خودم ندم دهنت نمیخوری نه بعدش غذا رو خودم دادم بهش بعده تموم شدنه غذا دهنشو با دستمال پاک کردم و گفتم دیگه هیچ وقت نمیزارم کسی اذیتت کنه


ادامه دارد
دیدگاه ها (۱۹)

فیک عشقه زیبا پارت 38رویه تخت هر دوتامون نشسته بودیم من به ت...

فیک عشقه زیبا پارت 39وقتی بستنی میخوردم یخورده ملچ مولوچ میک...

خدا یا من قربونه اون دستایه کوچولوش برم اخه من بخدا میمیرم

فیک عشق زیبا پارت 36ویو یوریتو این یک هفته واقعا عصبانی شدم ...

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط