❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part27
یونگی نزدیک شد و بوی گس عطرش باعث شد ته حلقم بسوزه!
ـــ باید امروز رو هم استراحت کنی،خوش شانس بودی که بدن قوی داشتی و زخمت طی این سه روز بهبود خوبی داشته.
ـــ کی میتونم برگردم سر تمرینام؟
چشمای خمارش رو بهم دوخت:اگه امروز خوب استراحت کنی فردا میتونی تمرین های سبک مثل تیراندازی رو انجام بدی، اما مبارزات و ورزشهای رزمی رو از هفته بعد میتونی استارت بزنی.
سرم رو تکون دادم: ممنونم آلفای اعظم، و به خاطر کارم متاسفم
کنارم نشست و دست سفید و خنکش روی پیشونیم گذاشت: درسته اول از کارت شوکه شدم اما باید اعتراف کنم که دختر با دل و جرعتی هستی!
سیترا نیشخند زد: البته شاید هم از حماقتش بوده، چون نمیدونسته مین یونگی واقعاً چه هیولاییه!
یونگی تیز نگاهش کرد: وحشی گری من به اندازه وحشیگری های تو نیست آلفاجم!
چشمای طوسی سیترا مات شد: دلیل این وحشیگری ها اینه که همه باید تقاص کاراشون رو پس بدن.
یونگی عمیق نگاهش کرد:و تو مامور گرفتن این تقاصی!
☆☆☆
«یک ماه بعد»
سیترا غرید: یالا برین لباساتون رو عوض کنین، والری تو دنبالم بیا.
همراه سیترا که تیشرت و شلوار ساده تنش بود از عمارت خارج شدیم.
با دیدن ماشین پلیس و افسر قد بلندی که با جدیت نگاهمون میکرد اخم کردم و دستم رفت سمت اسلحه ای که زیر تیشرتم بود.
سیترا زمزمه کرد: نه.
با تردید نگاهش کردم.
در کمال تعجب لبخند دوستانه ای زد: عصر بخیر، میتونم کمکتون کنم؟
چهره دوستانه و لبخند مهربونش باعث میشد شک کنم که اون آلفاجمه که همیشه اخم داره یا نه!
افسر پلیس که شونه های پهن و قد بلندی داشت گفت: عصر شما هم بخیر، به ما گزارشی رسیده از اینکه شما اینحا کارهای غیرقانونی انجام میدین!
دستام مشت شد، اما قبل از اینکه بتونم کاری بکنم، سیترا لبخند جذابی زد: درست به گوشتون رسیده، ما اینجا کار های غیر مجاز انجام میدیم افسر کیم!
به اتیکت لباسش نگاه کردم.
افسر کیم سوکجین.
افسر کیم که معلوم بود نمیتونه زیبایی بیرحمانه سیترا رو هضم کنه به سختی اخم کرد: خب چه کارایی؟
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part27
یونگی نزدیک شد و بوی گس عطرش باعث شد ته حلقم بسوزه!
ـــ باید امروز رو هم استراحت کنی،خوش شانس بودی که بدن قوی داشتی و زخمت طی این سه روز بهبود خوبی داشته.
ـــ کی میتونم برگردم سر تمرینام؟
چشمای خمارش رو بهم دوخت:اگه امروز خوب استراحت کنی فردا میتونی تمرین های سبک مثل تیراندازی رو انجام بدی، اما مبارزات و ورزشهای رزمی رو از هفته بعد میتونی استارت بزنی.
سرم رو تکون دادم: ممنونم آلفای اعظم، و به خاطر کارم متاسفم
کنارم نشست و دست سفید و خنکش روی پیشونیم گذاشت: درسته اول از کارت شوکه شدم اما باید اعتراف کنم که دختر با دل و جرعتی هستی!
سیترا نیشخند زد: البته شاید هم از حماقتش بوده، چون نمیدونسته مین یونگی واقعاً چه هیولاییه!
یونگی تیز نگاهش کرد: وحشی گری من به اندازه وحشیگری های تو نیست آلفاجم!
چشمای طوسی سیترا مات شد: دلیل این وحشیگری ها اینه که همه باید تقاص کاراشون رو پس بدن.
یونگی عمیق نگاهش کرد:و تو مامور گرفتن این تقاصی!
☆☆☆
«یک ماه بعد»
سیترا غرید: یالا برین لباساتون رو عوض کنین، والری تو دنبالم بیا.
همراه سیترا که تیشرت و شلوار ساده تنش بود از عمارت خارج شدیم.
با دیدن ماشین پلیس و افسر قد بلندی که با جدیت نگاهمون میکرد اخم کردم و دستم رفت سمت اسلحه ای که زیر تیشرتم بود.
سیترا زمزمه کرد: نه.
با تردید نگاهش کردم.
در کمال تعجب لبخند دوستانه ای زد: عصر بخیر، میتونم کمکتون کنم؟
چهره دوستانه و لبخند مهربونش باعث میشد شک کنم که اون آلفاجمه که همیشه اخم داره یا نه!
افسر پلیس که شونه های پهن و قد بلندی داشت گفت: عصر شما هم بخیر، به ما گزارشی رسیده از اینکه شما اینحا کارهای غیرقانونی انجام میدین!
دستام مشت شد، اما قبل از اینکه بتونم کاری بکنم، سیترا لبخند جذابی زد: درست به گوشتون رسیده، ما اینجا کار های غیر مجاز انجام میدیم افسر کیم!
به اتیکت لباسش نگاه کردم.
افسر کیم سوکجین.
افسر کیم که معلوم بود نمیتونه زیبایی بیرحمانه سیترا رو هضم کنه به سختی اخم کرد: خب چه کارایی؟
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.