My attractive vampire P
My attractive vampire🩸🖤 (P23)
ا.ت"خودم تو آینه چک کردم و کرم خشکی پوستم زدم (ماشاالله چه خون اشام پاره وقتی)و رفتم هنگامی که از بالا داشتم تهیونگ زل میزدم که گوشیش به دست داشت کمی نفش عمیق کشیدم (دوستان خون آشام ها موبایل استفاده میکنن دیگه🤡) و رفتم پایین ولی فهمیدم تهیونگ حواسش به من نیست...شاید بود؟ ولش کن اههه..رفتم سمت آشپزخونه یکی شکلات خوردم چون من نیمه خوناشام هستم میتونم خوراک انسان هارو بخورم...و یهو یه فکری اومد به ذهنم که تهیونگ تو گوشیش چی میبینه؟! آروم با شیطنت کنجکاوی
رفتم پشت تهیونگ تا نفهمه گوشیش دزد میزدم که...شیبال!!!!!!... زده بود رو دوربین گوشی و من رو از دوربین دید و من همون لحظه از این بد شانسی امروزم غش کردم که تهیونگ پوزخند جذابی زد(فداتتتت شممممم پسرمممم)
تهیونگ : پس جاسوسی من رو میکردی ها پرنسس کوچولو ؟
ا.ت : ببخشید.
تهیونگ : نه دیگه با یک ببخشید من راضی نیستم*کمی شیطنت تو چشمای تهیونگ میبارید*
ا.ت : منظورت چیه؟
تهیونگ : نمیدونم تو میدونی!*پوزخند*
ا.ت"منظور حرفش نمی فهمیدم و داشتم کمی فکر میکردم ولی از خراب بودنم ذهنم به جاهای بد خاک به سری فکر میکردم ولی میدونستم منظورش اون نبود.
تهیونگ : داری فکر میکنی؟
ا.ت : آخه من چه میدونم منظورت چیه یه ببخشید گفتم تموم شد دیگه! (خواستم برم که دستم کشوند و لب هاشو کوبوند تو لب هام )
ا.ت : *تو دلش از ذوق جیغ میکشید*
تهیونگ : من سر هرچیزی شوخی ندارم عزیزم.
ا.ت : تهیونگ؟؟؟
تهیونگ : چرا از چشمات ذوق خوشحالی میباره؟*لبخند*
*یهو خودم جمع جور کردم که مثلا عصبیم*
ا.ت : هی تو! به چه حقی من رو بوسیدی؟؟!!(کیوت،عصبی)
تهیونگ از کیوت بودن ا.ت قهقهه ای از گلو زد و با لبخند یک انگشتش زیر چونه ی ا.ت قرار داد تا صورتش بیشتر بالاتر ببره و تهیونگ صورتش نزدیک تر به صورت ا.ت کرد و گفت...
تهیونگ : خیلی با نمکی شیطون کوچولو!
خیلی ناگهانی جا خوردم از حرفش چون واقعا حس میکردم به عشق و لاس زدن های تهیونگ نیاز دارم و با نزدیک شدن لب های تهیونگ به لب های من جوابش رو با همین کار دادم و حالا میتونستم دوباره لب های نرم تهیونگ حس کنم...
تهیونگ : دیدی توهم عاشقمی.
ا.ت : اره...یه عاشق دیونه.. (خنده ی آرومی زدم و دوباره بوسیدمش...)
صبح ویو :
ا.ت: امروز با حس حال عجیبی ولی شاد از خواب بیدار شدم دیدم راحت تو بغل تهیونگ بودم...یاد دیشب افتادم که واقعا بهم اعتراف کردیم. البته میدونستیم که عاشق همیم ولی دیشب یه جور دیگه بود(کثافتا خاک به سری نکردن). آروم از جام بلند شدم و تهیونگ اجازه نداد از کنارش جم بخورم و نیش من از این موقعیت تا گوشم باز شد.
ا.ت"خودم تو آینه چک کردم و کرم خشکی پوستم زدم (ماشاالله چه خون اشام پاره وقتی)و رفتم هنگامی که از بالا داشتم تهیونگ زل میزدم که گوشیش به دست داشت کمی نفش عمیق کشیدم (دوستان خون آشام ها موبایل استفاده میکنن دیگه🤡) و رفتم پایین ولی فهمیدم تهیونگ حواسش به من نیست...شاید بود؟ ولش کن اههه..رفتم سمت آشپزخونه یکی شکلات خوردم چون من نیمه خوناشام هستم میتونم خوراک انسان هارو بخورم...و یهو یه فکری اومد به ذهنم که تهیونگ تو گوشیش چی میبینه؟! آروم با شیطنت کنجکاوی
رفتم پشت تهیونگ تا نفهمه گوشیش دزد میزدم که...شیبال!!!!!!... زده بود رو دوربین گوشی و من رو از دوربین دید و من همون لحظه از این بد شانسی امروزم غش کردم که تهیونگ پوزخند جذابی زد(فداتتتت شممممم پسرمممم)
تهیونگ : پس جاسوسی من رو میکردی ها پرنسس کوچولو ؟
ا.ت : ببخشید.
تهیونگ : نه دیگه با یک ببخشید من راضی نیستم*کمی شیطنت تو چشمای تهیونگ میبارید*
ا.ت : منظورت چیه؟
تهیونگ : نمیدونم تو میدونی!*پوزخند*
ا.ت"منظور حرفش نمی فهمیدم و داشتم کمی فکر میکردم ولی از خراب بودنم ذهنم به جاهای بد خاک به سری فکر میکردم ولی میدونستم منظورش اون نبود.
تهیونگ : داری فکر میکنی؟
ا.ت : آخه من چه میدونم منظورت چیه یه ببخشید گفتم تموم شد دیگه! (خواستم برم که دستم کشوند و لب هاشو کوبوند تو لب هام )
ا.ت : *تو دلش از ذوق جیغ میکشید*
تهیونگ : من سر هرچیزی شوخی ندارم عزیزم.
ا.ت : تهیونگ؟؟؟
تهیونگ : چرا از چشمات ذوق خوشحالی میباره؟*لبخند*
*یهو خودم جمع جور کردم که مثلا عصبیم*
ا.ت : هی تو! به چه حقی من رو بوسیدی؟؟!!(کیوت،عصبی)
تهیونگ از کیوت بودن ا.ت قهقهه ای از گلو زد و با لبخند یک انگشتش زیر چونه ی ا.ت قرار داد تا صورتش بیشتر بالاتر ببره و تهیونگ صورتش نزدیک تر به صورت ا.ت کرد و گفت...
تهیونگ : خیلی با نمکی شیطون کوچولو!
خیلی ناگهانی جا خوردم از حرفش چون واقعا حس میکردم به عشق و لاس زدن های تهیونگ نیاز دارم و با نزدیک شدن لب های تهیونگ به لب های من جوابش رو با همین کار دادم و حالا میتونستم دوباره لب های نرم تهیونگ حس کنم...
تهیونگ : دیدی توهم عاشقمی.
ا.ت : اره...یه عاشق دیونه.. (خنده ی آرومی زدم و دوباره بوسیدمش...)
صبح ویو :
ا.ت: امروز با حس حال عجیبی ولی شاد از خواب بیدار شدم دیدم راحت تو بغل تهیونگ بودم...یاد دیشب افتادم که واقعا بهم اعتراف کردیم. البته میدونستیم که عاشق همیم ولی دیشب یه جور دیگه بود(کثافتا خاک به سری نکردن). آروم از جام بلند شدم و تهیونگ اجازه نداد از کنارش جم بخورم و نیش من از این موقعیت تا گوشم باز شد.
- ۱۲.۶k
- ۲۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط