رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۵۳
دیانا: این چه حرفیه مشکلی نیست
ارسلان :آروم زدم زیره خنده
دیانا: ارسلان ببند
ارسلان: اوکی اوکی
دیانا: با ارنجم محکم زدم تو پهلوش
.. دقایقی بعد ..
یاشار: با خنده از اتاق بیرون اومدیم که دیانا سریع به طرفم چرخید
دیانا: آخم تیزی بهش کردم که خودشو جمع کرد
ارسلان: از این خنده ها معلومه خوب پیش رفته نه چشمکی به یاشار زدم
پارت ۵۳
دیانا: این چه حرفیه مشکلی نیست
ارسلان :آروم زدم زیره خنده
دیانا: ارسلان ببند
ارسلان: اوکی اوکی
دیانا: با ارنجم محکم زدم تو پهلوش
.. دقایقی بعد ..
یاشار: با خنده از اتاق بیرون اومدیم که دیانا سریع به طرفم چرخید
دیانا: آخم تیزی بهش کردم که خودشو جمع کرد
ارسلان: از این خنده ها معلومه خوب پیش رفته نه چشمکی به یاشار زدم
- ۳.۴k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط